کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجبن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجبن
لغتنامه دهخدا
اجبن . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) ترسنده تر. جبان تر.- امثال : اَجبن من الرّبّاح ؛ و هو القرد. اَجبن من ثرملة ؛ و هی اسم للثعلب . اجبن من صافر ؛ قال ابوعبید الصافر کل ّ ما یصفر من الطیّر. والصّفیر لایکون فی سباع الطیر و انّما یکون فی خشاشها و ما یصاد منه...
-
اجبن
لغتنامه دهخدا
اجبن . [ اَ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ جبین .
-
جستوجو در متن
-
صفرد
لغتنامه دهخدا
صفرد. [ ص ِ رِ ] (ع اِ) چکاوک و آن مرغی است که عامه ابوالملیح گویند و منه المثل :اجبن من صفرد. (منتهی الارب ). کبکنجیر. ج ، صفارد. (مهذب الاسماء). زردک . (زمخشری ). قبره . قنبره . کاکلی .
-
صافر
لغتنامه دهخدا
صافر. [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از صفیر. بانگ کننده . || دزد. (منتهی الارب ). || مرغی است بددل و منه المثل : اجبن من صافر. (منتهی الارب ). ابوالملیح است که قره نامند و بفارسی چکاوک است . (فهرست مخزن الادویه ). || هر مرغ بانگ آور. || هر مرغ که شکار...
-
هجرس
لغتنامه دهخدا
هجرس . [ هَِ رِ ] (ع اِ) کپی . (منتهی الارب ). قرد. (اقرب الموارد). || روباه بچه . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || مردم ناکس . (منتهی الارب ). لئیم . (اقرب الموارد). || خرس . || هر جانور خرد که به شب گشت کند فرود روباه و برتر از کلاکموش . (منتهی ...
-
رباح
لغتنامه دهخدا
رباح . [ رُب ْ با ] (ع اِ) بزغاله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ). ج ، ربابیح . (اقرب الموارد). || کبی نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء).میمون نر، و بتخفیف نیز در لهجه ٔ یمن ...
-
منزوف
لغتنامه دهخدا
منزوف . [ م َ ] (ع ص ) مست و بیهوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بددل هراسان . (مهذب الاسماء). || آنکه خونش بسیار برآمده باشد چندانکه ضعیف گردیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- امثال :اجبن من المنزوف ضرطاً ؛ در ...
-
کبکنجیر
لغتنامه دهخدا
کبکنجیر. [ ک َ ک َ ] (اِ) (= کبک انجیر) مرغ تیزپر و بلندپرواز. (برهان ). || دراج . (ناظم الاطباء). بعضی گویند کبکنجیر دراج است و آن پرنده ای باشد مشهور. (از برهان ). || صفرد. (مهذب الاسماء) (کلیله و دمنه ابن المقفع) . پرنده ای است کوچک مانند گنجشک . ...
-
لیل
لغتنامه دهخدا
لیل .[ ل َ ] (ع اِ) شب . لیلاة. هو واحد بمعنی جمع، واحدهالیلة. ج ، لیالی ، لیایل . (منتهی الارب ). عشیة. شام . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لیل در لغت شب را گویند و بیان آن از حیث اصطلاح علم هیئت ضمن بیان و تفسیرلفظ یوم به طریق مستوفی بیاید - انتهی...
-
جبین
لغتنامه دهخدا
جبین . [ ج َ ] (ع اِ) یک سوی پیشانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). یک سوی روی . (مهذب الاسماء). شقیقه یعنی طرف جبهه از دو جانب ابرو. (آنندراج ). شقیقه . (بحر الجواهر). ناصیه . پیشانی . (زمخشری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). د...