کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجبار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غصبیة
لغتنامه دهخدا
غصبیة. [ غ َ بی ی َ ] (ع اِمص ) آنچه به زور و اجبار درست شود. || اجبار. الزام . (دزی ج 2 ص 214).
-
التزاماً
لغتنامه دهخدا
التزاماً.[ اِ ت ِ مَن ْ ] (ع ق ) بطور التزام . با قید اجبار.
-
الزاماً
لغتنامه دهخدا
الزاماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) به الزام . به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود.
-
طعر
لغتنامه دهخدا
طعر. [ طَ ] (ع مص ) آرامش با زن . || اجبار قاضی کسی را بر حکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
بارجات
لغتنامه دهخدا
بارجات . (اِ) خریداری چیزی از روی اجبار و تحکم علاوه بر قیمت بازاری . (ناظم الاطباء) (دِمزن ).
-
غصبانیة
لغتنامه دهخدا
غصبانیة. [ غ َ نی ی َ ] (ع اِمص ) قهر و غلبه . اجبار و الزام . (دزی ج 2 ص 214).
-
عنفاً
لغتنامه دهخدا
عنفاً.[ ع ُ فَن ْ ] (ع ق ) بطور تندی و درشتی و ستیزگی . و بطور کراهت و اجبار و عدم رضایت . (از ناظم الاطباء).
-
خیزاندن
لغتنامه دهخدا
خیزاندن . [ دَ ] (مص ) بلند کردن . برخیزاندن . (یادداشت مؤلف ). || اجبار بخیزیدن کردن . (یادداشت مؤلف ).- برخیزاندن ؛ بلندکردن . خیزاندن .
-
دستی دستی
لغتنامه دهخدا
دستی دستی . [ دَ دَ ] (ق مرکب ) عامداً. عمداً. بعمد. قاصداً. قصداً. بقصد. عالماً. به اراده ٔ خود. بی اجبار. دستی . و رجوع به دستی شود.
-
بزور
لغتنامه دهخدا
بزور. [ ب ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + زور)بطور اجبار و زیردستی . جبراً. با قوت و زور. (ناظم الاطباء). به کره . زورکی . کرهاً. بکراهت . قهراً. به عنف . به اکراه . قهراً. مکرهاً. (از یادداشتهای دهخدا).
-
اضطراراً
لغتنامه دهخدا
اضطراراً. [ اِ طِ رَن ْ ] (ع ق ) بطور احتیاج . (ناظم الاطباء). مضطراً. ناچاره . اِلجاءً. ناگزیر. || بطور پریشانی و مسکنت . (ناظم الاطباء). || بطور اجباری . (ناظم الاطباء). به اجبار. اجباراً. بوجوب . بضرورت . || از جهت تعدی و زبردستی . (ناظم الاطباء)....
-
تعبداً
لغتنامه دهخدا
تعبداً. [ ت َ ع َب ْ ب ُ دَن ْ ] (ع ق ) از روی تعبد و بندگی و بطور بندگی و اجبار، نه بطور آزادی و خواهش . (ناظم الاطباء). بی دلیل و بی پرسش از چون و چرا. از راه بندگی . به امر. چون بندگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تعبد شود.
-
ناچاری
لغتنامه دهخدا
ناچاری . (حامص مرکب ) بی چارگی . لاعلاجی . درماندگی . (ناظم الاطباء). اضطرار. اجبار. ناگزیری . چاره نداشتن . گزیر نداشتن . مجبور بودن . || فقر. استیصال .- امثال : از ناچاری بوسه به دم خر زنند ؛ به حکم ضرورت تحمل هرگونه خواری می کنند.ناچاری را چه دید...
-
ابن بخت
لغتنامه دهخدا
ابن بخت . [ اِ ن ُ ب ُ ] (اِخ ) میمون بن البخت . اصلاً از واسط بود. در خوزستان متولد شد و در هرات اقامت داشت و ظاهراً معاصر ابوعلی بن سیناست . او طبیبی فیلسوف است و منطق و طبیعیات و الهیات شفا را از حفظ داشت و با اهل جاه و مال کمتر آمیزش میکرد. چنانک...
-
حکرة
لغتنامه دهخدا
حکرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) ارزاق و هر مایحتاج عامه را که بقصد گران شدن و غلا خریده انبار کردن . در شرع آنگاه که موضوع احتکار محتاج الیه شود، حکره جائز نباشد و باید محتکر بفروش اجبار شود. لکن بها بر متاع او ننهند، مگر آنگاه که در قیمت طریق گزافه پیماید د...