کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجام
لغتنامه دهخدا
اجام . [ اَ/اِ ] (ع اِ) ج ِ اَجَمَه .
-
واژههای مشابه
-
آجام
لغتنامه دهخدا
آجام . (ع اِ) جج ِ اَجَمه ، به معنی نیستان و نیزار و بیشه : با پیل پیلی کند بمیدان با شیر شیری کند در آجام . فرخی .چون دگران پادشاه نز عملی توشیر بمنشور نیست والی آجام . اثیر اخسیکتی .آب آجام و بطایح بدتر است کآن ببیشه وین بسنگ اخضر است . حکیم شیرازی...
-
واژههای همآوا
-
عجام
لغتنامه دهخدا
عجام . [ ع َج ْ جا ] (ع اِ) شب پره ٔ ستبر. (منتهی الارب ). خفاش . (اقرب الموارد). || فراستوک . (منتهی الارب ).
-
عجام
لغتنامه دهخدا
عجام . [ ع ُ ] (ع اِ) هسته و دانه ٔ هر چیزی . هسته ٔ هر چیزی . (اقرب الموارد).
-
آجام
لغتنامه دهخدا
آجام . (ع اِ) جج ِ اَجَمه ، به معنی نیستان و نیزار و بیشه : با پیل پیلی کند بمیدان با شیر شیری کند در آجام . فرخی .چون دگران پادشاه نز عملی توشیر بمنشور نیست والی آجام . اثیر اخسیکتی .آب آجام و بطایح بدتر است کآن ببیشه وین بسنگ اخضر است . حکیم شیرازی...
-
اجعم
لغتنامه دهخدا
اجعم . [ اَ ع َ ] (ع ص ) آزمند. حریص . || آرزومند. || درشت کلام با فراخی حلق . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
آجامی
لغتنامه دهخدا
آجامی . (ص نسبی ) منسوب به آجام : تبهای آجامی .
-
اجم
لغتنامه دهخدا
اجم . [ اُ ج ُ / اُ ] (ع اِ) قلعه . ج ، آجام .
-
اجمه
لغتنامه دهخدا
اجمه . [ اَ ج َ م َ ] (ع اِ) درختهای بسیار بهم پیچیده . درختستان . || نیستان . (مؤید). || جای نشیب که فراهم آمدنگاه آب و رستنگاه نی باشد. نیزار. || بیشه . (زمخشری ). بیشه ٔ شیر. ج ، اُجُم ، اِجام ، اَجَمات . جج ، آجام .
-
حیدرة
لغتنامه دهخدا
حیدرة. [ ح َ دَ رَ ] (اِخ ) لقب علی بن ابیطالب (ع ) : انا الذی سمتنی امی حیدرةضرغام آجام و لیث قسوره .(منسوب بحضرت علی (ع )).
-
مستتر
لغتنامه دهخدا
مستتر. [ م ُ ت َ ت َ ] (ع اِ) محل استتار. محل پنهان شدن . پنهان جای و جای امن و پناه . (ناظم الاطباء). رجوع به استتار شود : عنان بگردانید و در مستتر آجام طبرستان روی به خراسان نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 380).
-
ارتکام
لغتنامه دهخدا
ارتکام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهم نشستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). تراکم . (آنندراج ): دو هزار سوار و پیاده بفرستاد تا در مکامن آجام بوقت ارتکام ظلام بر او شبیخون کنند و روی زمین از وی خالی گردانند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 127). ||...