کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجازه عبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اجازه نامه
لغتنامه دهخدا
اجازه نامه . [ اِ زَ/زِ م َ/م ِ ] (اِ مرکب ) پروانه . جواز.
-
جستوجو در متن
-
پاسپر
لغتنامه دهخدا
پاسپر. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) باشبرد. جواز. گذرنامه . پَته . تذکرة. || اجازه ٔ عبور کشتی بازرگانی از آبهای ساحلی مملکتی .
-
گذر دادن
لغتنامه دهخدا
گذر دادن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) راه دادن و اجازه ٔ عبور دادن اجازه ٔ ورود دادن . رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه برهمی بود کس را ندادی گذر. فردوسی .در کوی نیکنامی ما را گذر ندادندگر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را.حافظ.
-
راه خواستن
لغتنامه دهخدا
راه خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) اجازه ٔ عبور خواستن چنانکه سپاهیان بیگانه از ملکی . (یادداشت مؤلف ). طالب طریق شدن گذر راه . || اجازه خواستن : پیش آن لب چون شکر راه سخن میخواستم بوسه واری جا در آن کنج دهن میخواستم .حافظ (از بهار عجم ).
-
مجیز
لغتنامه دهخدا
مجیز. [ م ُ ] (ع ص ) رخصت دهنده و پروانه دهنده . (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجازه شود. || ولی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || وصی و مصلح امر یتیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قیم امر یتیم . (از...
-
شب چک
لغتنامه دهخدا
شب چک . [ ش َ ب ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شبچه . شب برات را گویند که شب پانزدهم شعبان است زیراکه چک به معنی برات است . (برهان ). شب پانزدهم شعبان که شب برات هم گفته میشود. (فرهنگ نظام ). شب برات که شب پانزدهم شعبان بود. (ناظم الاطباء) : چراغان...
-
دیفرنسیال
لغتنامه دهخدا
دیفرنسیال . [ رِ ] (انگلیسی ، اِ) (در تداول عامّه دفرنسیال ) در وسایط نقلیه ٔ موتوری عبارت از دستگاهی است مرکب از چند چرخ دنده که بر محور محرک (معمولاً محور محرک دو چرخ عقب ) قرار میگیرد و قدرت موتور را (که به میل کاردان منتقل میشود) بین دو چرخ عقب ت...
-
راه داشتن
لغتنامه دهخدا
راه داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اجازه درآمدن داشتن . اجازه ٔ ورود داشتن . اجازه ٔ وصل داشتن . مأذون بودن بدر آمدن . بار داشتن : گو برو و آستین ز خون جگر شوی هرکه درین آستانه راه ندارد. حافظ (از بهار عجم ).چو در حضور توایمان و کفر راه نداردچه مسجدی ، ...
-
جواز
لغتنامه دهخدا
جواز. [ ج َ ] (ع اِ)روا. || تساهل . (منتهی الارب ). امکان و تساهل . (اقرب الموارد). || آب که مواشی و زراعت را دهند. (منتهی الارب ). آبی که داده شده است بمال از چارپایان . (برهان ). || چک مسافران که از سلطان گیرند تا کسی در راه متعرض نشود. (منتهی الار...
-
گذرانیدن
لغتنامه دهخدا
گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص ) عبور دادن : اجازة؛ گذرانیدن کسی را از جای . اختلال ؛ گذرانیدن در چیزی نیزه را و دوختن به آن . تصعید؛ گذرانیدن چیزی را. اَمَرَّه ُ علی الجسر؛ گذرانید او را بر پل . (منتهی الارب ) : پس حارث بن کلده را بگذرانیدند [ از اسرا...
-
راه ابریشم
لغتنامه دهخدا
راه ابریشم . [ هَِ اَ ش َ] (اِخ ) یکی از راههای معروف قدیم است که بسبب حمل ابریشم چین از این راه ، بدین اسم شهرت یافته است . این راه از شهرستان توان هوانگ در چین به ولایت کانسو می آمد و از آنجا داخل ترکستان شرقی امروزی میشد و از طریق بیش بالیغ و آلما...
-
فاراده
لغتنامه دهخدا
فاراده . [ دِ ] (اِخ ) مایکل . شیمیدان و فیزیکدان انگلیسی . در بیست ودوم سپتامبر 1791م . در نوینگتن بدنیا آمد. پدر و مادرش اهل یورکشایر بودند و چون پدر وی در لندن آهنگری پیشه کرد خانواده ٔ او بدان شهر کوچ کرد. مایکل در چهارده سالگی شاگرد صحافی شد و ت...
-
راه دادن
لغتنامه دهخدا
راه دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ره دادن . گذاردن که بگذرد. گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء). از راه بر کناری شدن بگذشتن کسی را. (یادداشت مؤلف ). اذن دخول و خروج دادن . (ناظم الاطباء). اجازه ٔ عبور دادن ...
-
دستک
لغتنامه دهخدا
دستک . [دَ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر دست . دست کوچک : چون گسی کردمت بدستک خویش گنه خویش بر تو افکندم . رودکی .|| زدن دستها به هم . (ناظم الاطباء). رجوع به دستک زدن شود.- دستک دمبک ، دستک و دمبک ، دستک دنبک ، دستک و دنبک ؛ اشکال و ایراد و مانع و سد در راه ...