کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثنين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اثنین
لغتنامه دهخدا
اثنین . [ اِ ن َ ] (ع عدد، ص ، اِ) (در حالت نصب و جرّ) دو. || دو مرد. || دوشنبه .- ثانی اثنین ؛ دومین از دو تن . تالی تلو : ثانی اثنین اذ هما فی الغار اوست .عطار.
-
اصحاب اثنین
لغتنامه دهخدا
اصحاب اثنین . [ اَ ب ِ اِ ن َ ] (اِخ ) دوبینندگان . دومبدئیان . ثنویه . و شهرستانی آرد: ثنویه اصحاب اثنین ازلی اند که پندارند نور و ظلمت ازلی قدیم اند، برخلاف مجوس که به حدوث ظلام قائلند. (از ملل و نحل چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 72).
-
بین اثنین
لغتنامه دهخدا
بین اثنین . [ ب َ ن َ اِ ن َ ] (ع ق مرکب ) بین الاثنین . میان دو تن . رجوع به بین الاثنین شود.
-
ثانی اثنین
لغتنامه دهخدا
ثانی اثنین . [ اِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) دوم دو. || یکی از دو. || دومی . || مجازاً، همتا. تالی تلو. نسخه ٔ ثانی . عدیل . قرین . نائب مناب . قائم مقام . دیگرم . لنگه . دگر. دیگر. || کنایه از مثل و مانند ونظیر. چرا که عدد دوم از مجموع دو عدد و بالضروره در ...
-
جستوجو در متن
-
ثناء
لغتنامه دهخدا
ثناء. [ ث ُ ] (ع ق ) دودو: جاؤوا ثناء ثناء؛ یعنی اثنین اثنین یا ثنتین ثنتین ، آمدند دو دو. دوگان دوگان . دوپاره .
-
ثانی
لغتنامه دهخدا
ثانی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثنی . || دوم . دوّم . دویم . || جفت . || دوتاکننده . || برگرداننده . || پیچیده . || اسم یکی از اقسام مروارید. || هذا ثانی اثنین ؛ أی هو احد اثنین . همچنین است ثالث ثلاثة تا عشرة.- فجر ثانی ؛ صبح دوم . و رجوع به فجر شو...
-
یایلاقمیشی
لغتنامه دهخدا
یایلاقمیشی . (ترکی ، اِ) ظاهراً به معنی ییلاق کردن است .- یایلاقمیشی کردن ؛ اقامت کردن در محل تابستانی : در شهور سنه ٔ اثنین و خمسین و ستمائة در آن حدود یایلاقمیشی کردند. (جامع التواریخ رشیدی ). و رجوع به یایلامیشی شود.
-
بدهیات
لغتنامه دهخدا
بدهیات . [ ب َ دَ هی یا ] (ع اِ) ج ِ بدیهة .اشیائی که علم آنها موقوف بتفکر نباشد چنانکه واحد نصف اثنین است و کل اعظم است از جزء. بدیهیات . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و رجوع به بدیهیات شود.
-
دوشنبه
لغتنامه دهخدا
دوشنبه . [دُ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) روز سوم از ایام هفته .اثنین . (ناظم الاطباء). روز پیش از سه شنبه و پس از یکشنبه از ایام هفته . اثنین . اثنان . یوم الاثنان . یوم الاثنین . در علم احکام نجوم ، رب آن قمر است . (یادداشت مؤلف ). اهود. اوهد. اهو...
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م َ ع َ / م َ ] (ع اِ) بز. (ترجمان القرآن ) (نصاب الصبیان ). بز، خلاف ضَاءْن . (منتهی الارب ). بز که حیوان معروف است . (غیاث ) (آنندراج ). برخلاف ضأن و مؤنث استعمال می گردد و اسم جنسی است که واحدی از لفظ خود ندارد ج ، اَمعُز، مَعیز. واحد آن ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابوالقاسم عبدالغفاربن محمدبن عبدالکافی السعدی الشافعی . سیوطی در کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 179 گوید: المحدث عن ابن عزون و النجیب وعدة و خرج التساعیات (؟) و المسلسلات و تمیز و اتقن و ولی مشیخة الصالح...
-
دوطرفی
لغتنامه دهخدا
دوطرفی . [ دُ طَ رَ ] (ص نسبی مرکب ) بین اثنین و جانبین و از دو کنار. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح جانورشناسی ) هر گاه سطحی در طول بدن و در وسط سطح پشتی و شکمی بگذرانیم حیوان را به دو بخش کاملاً قرینه (راست و چپ ) تقسیم نماییم به قسمی که اندام یک طرف ع...
-
قاضی القضاة
لغتنامه دهخدا
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) داوران داور. سرداوران . قاضی قاضیان . صاحب تجارب السلف درباره ٔ جلال الدین علی بن علی بن هبة اﷲ بخاری آورد: مردی ادیب و فاضل و فقیه بود و در سنه ٔ اثنین و ثمانین و خمس مأئة متولی قضا شد و لقبش اقضی ال...
-
مهاداة
لغتنامه دهخدا
مهاداة. [ م ُ ] (ع مص ) به دو تن آوردن چنانکه یکی بر یک جانب و دیگری بر دیگر جانب . یقال : جاء فلان یهادی بین اثنین ؛ اذا کان یمشی بینهما معتمداً علیهما من ضعف أو سکر؛ یعنی آمد فلان که تکیه کرده بود از ضعف و یا از مستی بر دو نفر یکی از طرف راست و یک...