کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثقب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثقب
لغتنامه دهخدا
اثقب . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ثقابة.
-
اثقب
لغتنامه دهخدا
اثقب . [ اَ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ ثَقب . دیوارها.
-
واژههای همآوا
-
عسقب
لغتنامه دهخدا
عسقب . [ ع ِ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ عِسقِبة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسقبة شود.
-
اسقب
لغتنامه دهخدا
اسقب . [ اَ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ سَقب ، بمعنی شترکره .
-
اسقب
لغتنامه دهخدا
اسقب . [ اُ ق ُ ] (اِخ ) شهری از عمل برقة و بدان منسوبست ابوالحسن یحیی بن عبداﷲبن علی اللخمی الراشدی الاسقبی . (معجم البلدان ). قصبه ای است در برقة یعنی بنغازی . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
جستوجو در متن
-
اثقاب
لغتنامه دهخدا
اثقاب . [ اِ ] (ع مص ) روشن کردن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). برافروختن آتش : اثقب النّار. (منتهی الارب ).
-
ثقب
لغتنامه دهخدا
ثقب . [ ث ُ ق َ / ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثُقبة. || روزن خانه . سوراخ . ج ، ثقوب و اَثقب : چرخ چون گوز شکسته است از آن روز که ماه چهره چون چهره ٔ بادام جبین پر ثقب است .انوری .
-
زاب
لغتنامه دهخدا
زاب . (اِخ ) نهری است میان سوراء و واسط ونهر دیگری است نزدیک آن و بر هر واحد آن (زاب ها) روستائی است و هر دو روستا را زابان گویند و یا اصل زابیان است منسوب به زاب و عامه زابان گویند. (منتهی الارب ). ابن البلخی گوید: معنی زاب آن است که زوآب یعنی که زو...