کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتصال دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حاق اتصال
لغتنامه دهخدا
حاق اتصال . [ حاق ْق اِت ْ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) اتصال دو کوکب است به یکدیگر با وحدت عرض و طول ، مثل آنکه قمر در سوم درجه ٔ حمل به عرض یک درجه ٔ شمالی ، و زحل در سوم درجه ٔ میزان به یک درجه ٔ عرض شمالی باشد.
-
جستوجو در متن
-
گال دادن
لغتنامه دهخدا
گال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن . بازی دادن : تا جماعت مژده میدادند و گال کای فرج بادت مبارک اتصال .مولوی (از برهان قاطع چ معین ).
-
ربط دادن
لغتنامه دهخدا
ربط دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) پیوسته کردن . متصل کردن .اتصال دادن . (ناظم الاطباء). مرتبط کردن . مربوط کردن . ارتباط دادن . سرایت دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || کلامی را بامعنی کردن . (ناظم الاطباء).
-
شک دادن
لغتنامه دهخدا
شک دادن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به هیجان و هراس و دلهره و تحریک داشتن کسی بر اثر شنواندن خبری یا حادثه ای ناگوار یا مرتعش ساختن عضوی بر اثر اتصال جریان الکتریکی بدان .
-
تلفن کشیدن
لغتنامه دهخدا
تلفن کشیدن . [ ت ِ ل ِ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن دستگاه تلفن در نقطه ای و اتصال دادن سیم ارتباط آن به مرکز تلفن . رجوع به تلفن شود.
-
درهم زدن
لغتنامه دهخدا
درهم زدن . [ دَ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) به هم پیوستن .- دست درهم زدن ؛ دست به دست هم دادن . دست خودرا به دست دیگری اتصال دادن : دست درهم زده چون یاران در یاران پیچ در پیچ چنان زلفک عیاران .منوچهری
-
کام و زبانه
لغتنامه دهخدا
کام و زبانه . [ م ُ زَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نر و لاس . بند و گشا. (یادداشت مؤلف ). در اصطلاح نجاران فرورفتگی در چوب که با اسکنه پیدا آید و برآمدگی که در چوب دیگر پیدا آید و با قرار دادن زبانه درون کام آن دو چوب بهم اتصال یابد.
-
استمرار
لغتنامه دهخدا
استمرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گذشتن و رفتن پیوسته . || بر یک روش رفتن . (منتهی الارب ). || روان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || همیشگی کردن . (منتهی الارب ). || همیشه بودن . (مجمل اللغة) (غیاث ). اتصال . توالی . پیوستگی : از روی سلامت نیت و استق...
-
ماسک
لغتنامه دهخدا
ماسک . (فرانسوی ، اِ) آنچه که چهره ٔ خود را بدان بپوشانند. نقاب . || (مخصوصاً) صورتک عجیب و غریب که برای تغییر شکل یا مخفی کردن قیافه ٔ حقیقی به چهره زنند و در جشنها بدان صورت ، خود را ظاهر سازند. (فرهنگ فارسی معین ). صورت مستعار که بر روی نهند بازی ...
-
ارتباط
لغتنامه دهخدا
ارتباط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رَبط. بستن . بربستن . ببستن : و در قصبه ٔ جشم او را ارتباط کردند و مدتی اورا و لشکر او را مواجب و اخراجات و علوفات مهیا داشتند و با وی اتصال مصاهرت ساختند. (از تاریخ بیهق ). بستگی . (غیاث ). بستن چیزی را با چیزی دیگر : و یر...
-
مرادفة
لغتنامه دهخدا
مرادفة. [ م ُ دَ ف َ ] (ع مص ) ردیف شدن کسی را. (زوزنی ). ردیف کسی سوار شدن . برترک اسب کسی نشستن . (فرهنگ فارسی معین ). || از پس کسی رفتن پیوسته . (فرهنگ فارسی معین ). || کسی را یاری دادن . (زوزنی ، از یادداشت مؤلف ). || قبول کردن ردیف را. (ناظم ال...
-
زنگ اخبار
لغتنامه دهخدا
زنگ اخبار. [ زَ گ ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زنگی که برای اطلاع اهل خانه بدر خانه ها نصب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).وسیله ٔ ساده ٔ برقی برای خبر دادن با صدای زنگ و آن یک آهن ربای الکتریکی است که در مقابل جوشنی قرار گرفته باشد و انتهای آن جوشن به ...
-
درکردن
لغتنامه دهخدا
درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . در درون نهادن . بدرون دفع کردن . در میان راندن و داخل کنانیدن و بدرون آوردن . (ناظم الاطباء): قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه در کردند. (گلستان سعدی ) تختّم ؛ انگشتری در کرد...
-
لذع
لغتنامه دهخدا
لذع .[ ل َ ] (ع مص ) سوختن آتش . (منتهی الارب ). سوزانیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). اِحراق . بسوختن . (زمخشری ). سوختن آتش کسی را. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: باذال معجمه نزد پزشکان کیفیتی است بسیار نافذ و لطیف و آن ، گاه اتصال تفرقی کثیرالعدد مت...