کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتصالاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتصالاً
لغتنامه دهخدا
اتصالاً. [ اِت ْ ت ِ لَن ْ ] (ع ق ) پیوسته . استمراراً. متوالیاً. علی التوالی . متعاقباً.
-
جستوجو در متن
-
استمراراً
لغتنامه دهخدا
استمراراً. [ اِ ت ِ رَن ْ ] (ع ق ) مستمراً. مدام . دائماً. اتصالاً. پیوسته . همواره .
-
مستمراً
لغتنامه دهخدا
مستمراً. [ م ُ ت َ م ِرْ رَن ْ ] (ع ق ) به طور مستمر. در حال استمرار. اتصالاً. استمراراً. دائماً. پیوسته . همیشه . و رجوع به مستمر و استمرار شود.
-
دایم الایام
لغتنامه دهخدا
دایم الایام . [ ی ِ مُل ْ اَی ْ یا ] (ع ق مرکب ) دائم الایام . علی الاتصال . همه وقت .همواره و همیشه . اتصالاً. لاینقطع. دائم بروزگاران .
-
اشباح الروحانیة
لغتنامه دهخدا
اشباح الروحانیة. [ اَ حُرْ رو نی ی َ ](ع اِ مرکب ) (الَ ...) سهروردی در رسالة فی اعتقاد الحکماء در بحث ارباب ریاضت گوید: فیحصل لهم انوار روحانیة حتی یصیر ذلک ملکةً و یصیر سکینةً. فیظهر لهم امور غیبیة و یتصل بها النفس اتصالاً روحانیاً. و یسری ذلک علی ...
-
سجستان
لغتنامه دهخدا
سجستان . [ س ِج ِ ] (اِخ ) شهری است بمشرق ، معرب سیستان . (آنندراج ). ولایت و ناحیه بزرگیست . گویند نام بلوکیست و نام شهرش زرنج است و تا هرات ده روز است و در طرف جنوبی این شهر واقع شده ، زمینش ریگزار سرابست و اتصالاً باد میوزد. (از معجم البلدان ).اسم...
-
لحام
لغتنامه دهخدا
لحام . [ ل ِ ] (ع اِ) آنچه بدان سیم و زر را پیوند دهند. (منتهی الارب ). لزاق الذهب . کفشیر. (دستوراللغة). کوشیر. (مهذب الاسماء).- لحام پذیرفتن ؛ جوش خوردن . پیوند یافتن : خسته ٔ دنیا و شکسته ٔجهان جز که به طاعت نپذیرد لحام . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص...
-
متصل
لغتنامه دهخدا
متصل . [ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ع ص ) رسنده و پیوسته شونده بی جدا شدگی . (آنندراج ). پیوسته و پیوسته شده و پیوندشده ٔ بی جدائی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ملک او به ملک ایشان متصل بود. (مجمل التواریخ و القصص ، از فرهنگ فارسی معی...
-
پیوسته
لغتنامه دهخدا
پیوسته . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) متصل . ملصق . بهم بسته . بلافصل . بی فاصله ٔ مکانی . پیوندکرده شده . موصول . مرصوص . مربوط. ملتصق . بیکدیگر دوسیده . ملحق . لاحق . ملحق شده : جنیانجکث ، قصبه ٔ تغزغز است ... و مستقر ملک است و بحدود چین پیوس...
-
لعل
لغتنامه دهخدا
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حم...