کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتشبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
آتش بار
لغتنامه دهخدا
آتش بار. [ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه آتش فروریزد : هیزم خشک و برق آتش بارمرد خفته ست و دشمن بیدار. اوحدی .|| (اِ مرکب ) باتری . دسته ای از توپها.
-
جستوجو در متن
-
قاقم پوش
لغتنامه دهخدا
قاقم پوش . [ ق ُ ] (نف مرکب ) کنایه از سفیدپوش . (آنندراج ) : به صبح قاقم پوش و به شام اکسون باف به صلح آب فشان و به خشم آتشبار.عرفی (از آنندراج ).
-
گلریز
لغتنامه دهخدا
گلریز. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) پارچه که گلهای سرخ در آن بافند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) : ز زیر پرده ٔ گلریز شب سوی خورشیدسحر به چشم تباشیر خنده زد یعنی ... سیف اسفرنگ .بیا که پرده ٔ گلریز هفت خانه ٔ چشم کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال . حافظ.آستین طومار ...
-
شلوه
لغتنامه دهخدا
شلوه . [ ش َل ْ وَ ] (اِخ ) نام دلیری بوده از بزرگان ارمنستان که در فتنه ٔ چنگیزی خروج کرده و با ایوانی نام از اهل آن ولایت معاهده کرده که با سپاه بسیار به آذربایجان آمده بعد از تسخیر ایران ملت اسلام را برانداخته کیش حضرت مسیح را رواج دهند و چون وی ب...
-
بطل
لغتنامه دهخدا
بطل . [ ب َ طَ ] (ع ص ) مرد دلاور. ج ، ابطال . (منتهی الارب ). شجاع و دلیر و دلاور. ج ، ابطال . (ناظم الاطباء). دلیر. (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). دلیر. ج ، بطال و ابطال . (مهذب الاسماء). شجاع و دلیر. (غیاث ). مرد. پهلوان . یل . قهرمان : هرکس بطلی بتی...
-
بریگاد
لغتنامه دهخدا
بریگاد. [ بْری / ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) چندین واحد نظامی از یک صنف که تحت فرماندهی یک سرتیپ (ژنرال ) باشند. || واحدی مرکب از دو فوج . تیپ . (فرهنگ فارسی معین ).- بریگاد قزاق ؛ تیپ مستقل ایرانی ، تحت ریاست صاحب منصبان روسی و مرکب از دو فوج سوار و یک دس...
-
تیر هوائی
لغتنامه دهخدا
تیر هوائی . [ رِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیری که به هوا اندازند؛ یعنی بسوی آسمان اندازند. (غیاث اللغات ). تیری که بر هوا اندازند و نشانه ٔ معین ندارد. (آنندراج ) : مده چو تیر هوائی بباد عمر عزیزکشیده دار کمان تا نشان شود پیدا. صائب (از آنندراج ...
-
فهمی
لغتنامه دهخدا
فهمی . [ ف َ ] (اِخ ) از شعرای دارالمؤمنین کاشان است . طبع خوشی داشته .صاحب دیوان بوده اما چون تحصیل مراتب علمی نکرده کلامش از عیب خالی نیست . این چند شعر از او نوشته شد:تو ساده لوحی دل بین که در سر راهی نکرده وعده نشاند به انتظار مرا.بیت دیگر:مرا ه...
-
امید نهاوندی
لغتنامه دهخدا
امید نهاوندی . [اُ دِ ن َ وَ ] (اِخ ) ابوالحسن خان ... از شاعران دوره ٔ فتحعلی شاه قاجار و ندیم محمودمیرزا پسر فتحعلی شاه بوده است و هنگامی که محمودمیرزا قبل از سال 1249 هَ .ق . حکومت نهاوندی را داشته کتابدار وی بوده به مجذوبعلی شاه ارادت می ورزیده و...
-
مهتاب
لغتنامه دهخدا
مهتاب . [ م َ ] (اِ مرکب ) پرتو ماه و مهشید و روشنی و تابش ماه و نوری که از کره ٔ ماه به سطح زمین می رسد. (ناظم الاطباء). از: «مه »، مخفف ماه + «تاب »، از تافتن ، به معنی نور دادن ماه . قمراء. فخت . (یادداشت مؤلف ). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب...
-
فشان
لغتنامه دهخدا
فشان . [ ف َ / ف ِ ] (نف مرخم ) ریزنده و ریزان . (برهان ). در بعضی کلمات مرکب به معنی فشاننده آید. (فرهنگ فارسی معین ):- آتش فشان ؛ آتشبار. آنچه از خود آتش بیفشاند : سوی شاه شد، داغ بردل ، کشان شتابنده چون برق آتش فشان . نظامی .که از روم و رومی نمان...
-
الفت کردستانی
لغتنامه دهخدا
الفت کردستانی . [ اُ ف َ ت ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) از شاعران معاصر رضاقلی خان هدایت . در مجمعالفصحاء (ج 2 ص 60) چنین آمده : نام او ملااحمد خلف ملامهدی شیخ الاسلام سنندج بود. وی پس از پدر بدین منصب رسید. در علم و فضل و ذوق و حال و خوش طبعی معروف بود، و در خ...
-
شباهنگ
لغتنامه دهخدا
شباهنگ . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ) شب آهنگ . قصدکننده به وقت شب . (غیاث اللغات ). بقصد آمدن در شب . قصد کردن کاری در شب . (فرهنگ نظام ). || شبانگاه . (فرهنگ خطی ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا). || خانه ٔدهقانی . (ناظم الاطباء). || بلبل ، که مرغ سحرخوان است...
-
آهنگ
لغتنامه دهخدا
آهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ بخارا داردزده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه . بهرامی .بد گشت چرخ با من بیچاره وآهنگ جنگ دار...