کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اترج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اترج
لغتنامه دهخدا
اترج . [ اُ رُج ج ] (معرب ، اِ) ج ِ اُتْرُجَّه (معرب از فارسی ترنج ). مَتک . (زمخشری ). زرین درخت . (ریاض الأدویه ). باتو. اُترُنجه . تُرنج . (زمخشری ). و فی شرح الفصیح للمرزوقی : الأترج فارسی معرب . (المزهر). تفاح مائی . (برهان ). بعض لغت نامه نوی...
-
جستوجو در متن
-
مارسیقا
لغتنامه دهخدا
مارسیقا. (معرب ، اِ) به یونانی اترج است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اُترُج ّ در همین لغت نامه شود.
-
اترنج
لغتنامه دهخدا
اترنج . [ اُ رُ ] (معرب ، اِ)تُرنج . اُترُج . باتو. (دمشقی ). رجوع به اترج شود.
-
اطروغیا
لغتنامه دهخدا
اطروغیا. [ ] (اِ) بسریانی اترج را گویند. (فهرست مخزن الادویه ). اسم اترج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
بجورا
لغتنامه دهخدا
بجورا. [ ب َ ج َ ] (اِ) اترج . (الفاظ الادویه ). و رجوع به بجوره و رجوع به اترج شود.
-
بجوره
لغتنامه دهخدا
بجوره . [ ب َ ج َ رَ ] (هندی ، اِ) به هندی اترج است .(از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بجورا. رجوع به اترج شود.
-
فوفوزومیه
لغتنامه دهخدا
فوفوزومیه . [ ] (معرب ، اِ) اترج است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
اتروج
لغتنامه دهخدا
اتروج . [ اُ ] (معرب ، اِ) ترنج . اترج .
-
اترجی
لغتنامه دهخدا
اترجی . [ اُ رُ ] (ص نسبی ) اُتْرُجیّه . برنگ اُترُج . || (اصطلاح طب ) رنگی از رنگهای قاروره ٔ بیمار. || قسمی از یاقوت که برنگ اترج باشد. (الجماهر بیرونی ).
-
تاسمفت
لغتنامه دهخدا
تاسمفت . [ س ِ ف َ ] (معرب ، اِ) بزبان بربری حماض است . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ). اترج . ترنج . (اختیارات بدیعی ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمقت و حماض و اترج و ترنج شود.
-
اترجه
لغتنامه دهخدا
اترجه . [ اُ رُج ْ ج َ ] (معرب ، اِ) واحد اترج . || (اِخ ) نام جایگاهی . (مهذب الأسماء).
-
کرنه
لغتنامه دهخدا
کرنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) به هندی اسم نوعی اترج است . (فهرست مخزن الادویه ). بزبان هندی نوعی از ترنج است مدور و بسیاری از نارنج بزرگتر می شود. (برهان ) (آنندراج ).
-
تاسمصت
لغتنامه دهخدا
تاسمصت . [ س ِ ص َ ] (معرب ، اِ) بلغت اهل بربر ترنج باشد که پوست آن را مربا سازند. (برهان ). رجوع به تاسممت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.
-
تاسمقت
لغتنامه دهخدا
تاسمقت . [ س ِ ق َ ] (معرب ، اِ) ترشی ترنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.