کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتراق
لغتنامه دهخدا
اتراق . [ اُ ت ُ / اُ ] (ترکی ، اِ) توقف چندروزه در سفری بجائی .- اتراق کردن ؛ نشستن در منزلی چند روزی . موقتاً در منزلی اقامت گزیدن .
-
واژههای همآوا
-
اطراق
لغتنامه دهخدا
اطراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَرَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ طرق ، بمعنی مشک و رسته و نورد شکم . (آنندراج ). || ج ِ طَرَق ، بمعنی خمیدگی مشک . (از اقرب الموارد). رجوع به طَرَق شود. || ج ِ طَرْق ، بمعنی آبی که شتر در آن فرورود و در آن بشاشد. (...
-
اطراق
لغتنامه دهخدا
اطراق . [ اِ ] (ع مص ) سکوت کردن و سخن نگفتن . (از اقرب الموارد). خاموش گردیدن و نگفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خاموش بودن . (تاج المصادر بیهقی ). || فرودکردن چشم را و خوابانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اِ...
-
اطراق
لغتنامه دهخدا
اطراق . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) بدنبال یکدیگر رفتن شتران . (از اقرب الموارد). در پی یکدیگر شدن شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || از راه پراکنده شدن شتران و فروگذاشتن جاده . (از اقرب الموارد). متفرق رفتن شتران به راهها و گذاشتن راه راست...
-
اطراق
لغتنامه دهخدا
اطراق . [ اُطُ / اُ ] (ترکی ، اِ) اُتراق . (فرهنگ نظام ). و در ذیل اتراق آرد: توقف و لنگ کردن در سفر. مثال : چون به آباده رسیدیم اتراق کردیم . لفظ مذکور را بیشتر اهل ولایاتی استعمال میکنند که ترکی میدانند مثل آذربایجان و همدان . (فرهنگ نظام ). رجوع ب...
-
جستوجو در متن
-
اطراق
لغتنامه دهخدا
اطراق . [ اُطُ / اُ ] (ترکی ، اِ) اُتراق . (فرهنگ نظام ). و در ذیل اتراق آرد: توقف و لنگ کردن در سفر. مثال : چون به آباده رسیدیم اتراق کردیم . لفظ مذکور را بیشتر اهل ولایاتی استعمال میکنند که ترکی میدانند مثل آذربایجان و همدان . (فرهنگ نظام ). رجوع ب...
-
اوتراق
لغتنامه دهخدا
اوتراق . [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) اقامت . || محل اقامت . رجوع به اتراق شود.
-
اطراق کردن
لغتنامه دهخدا
اطراق کردن . [ اُ طُ / اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقف کردن . منزل گزیدن . لنگ کردن موکب یا شاهی در سفری برای چند روز. توقف کردن مدتی دراز در مکانی . شاهی یا لشکری موقتاً در جایی ماندن .(یادداشت مؤلف ). و رجوع به اُطراق و اُتراق شود.
-
کوچ به کوچ
لغتنامه دهخدا
کوچ به کوچ . [ ب ِ] (ق مرکب ) رفتن به تواتر و پی درپی باشد. (برهان ). رفتن از منزلی به منزل دیگر بدون درنگ و توقف و اتراق . (ناظم الاطباء). رفتن به تواتر و پی درپی . رحلت بتدریج . کوچ بر کوچ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچ بر کوچ شود. || (اِ مرکب ...