کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتاوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتاوه
لغتنامه دهخدا
اتاوه . [ اَ وَ ] (اِخ ) نام شهری بهند و نسبت بدان اتاوی باشد و آن از اعمال اگره است ، 30500 تن سکنه دارد و درمعبر راه آهنی که به اﷲآباد منتهی میشود واقع است .
-
اتاوه
لغتنامه دهخدا
اتاوه . [ اِ وَ ](ع اِ) اِتاوَت . خراج . مال دیوان . پاره . باج : اصحاب اطراف بر منهاج عبودیت به التزام حمل و اتاوت و اقامت رسوم خدمت استادگی نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اتاوتی معین گردانید که هر سال از مبارّ آن دیار و متاع آن بقاع بخزینه میفرستد...
-
جستوجو در متن
-
اتاوی
لغتنامه دهخدا
اتاوی .[ اَ ] (ص نسبی ) از مردم اَتاوه . اهل شهر اَتاوه .
-
اتا
لغتنامه دهخدا
اتا. [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اتاوة.
-
اتاوی
لغتنامه دهخدا
اتاوی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِتاوَه .
-
اتاوی
لغتنامه دهخدا
اتاوی . [ اَ وا ] (ع اِ) ج ِ اِتاوَه .
-
خراج دادن
لغتنامه دهخدا
خراج دادن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) اَتو. اتاوة. (تاج المصادر بیهقی ). پرداختن خراج : سلطان روم و روس بمنت دهد خراج .سعدی .
-
خراج ملک
لغتنامه دهخدا
خراج ملک . [ خ َ ج ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خراج زمین . خراج مملوک . اتاوه . رجوع به «خراج الارض » و «خراج زمین » در این لغت نامه شود.
-
اتاوات
لغتنامه دهخدا
اتاوات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اِتاوَه : حق انعام آن دولت فراموش کرد و در انفاذ وظایف حمول و اتاوات به حضرت بخارا تقاعد و ابطا نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). در اکتساب خیرات و احتساب مبرات و رعایت رعیت و طرح اتاوات ... بر عمیدالجیوش بیفزود. (ترجمه ٔ تاریخ...
-
ابوطالب خان
لغتنامه دهخدا
ابوطالب خان . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ابن حاجی محمدبیگ خان . مولد او لکهنو به سال 1165 هَ . ق . و او از نژاد غیر هندی و ظاهراً ایرانی یا ترک است وی در آغاز، عمل دار اتاوه و بعض نواحی دیگر بود و به مناصب مختلفه رسید و در سنه ٔ 1214 هَ . ق . سفری به بلادفرنگ...
-
رشوت
لغتنامه دهخدا
رشوت . [ رِش ْ وَ ] (از ع ، اِ) رُشْوَت . رشوه و پاره و مزد. (ناظم الاطباء). اتاوه . پاره . رشوه . رشوة. برطیل . بَرْطَلَه . پاره ای که برای برآمدن کاری دهند. (یادداشت مؤلف ). آنچه بر کسی دهند تا کارسازی به ناحق کند، و در فارسی قدیم آنرا پاره گویند....
-
نجوی
لغتنامه دهخدا
نجوی . [ ن َج ْ وا ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ملخص اللغات حسن خطیب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سِر. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، نَجاوی ̍. || سرگوشی . پچ پچ . بیخ گوشی . تنگ گوشی . ...
-
خدمتی
لغتنامه دهخدا
خدمتی . [ خ ِ م َ ] (ص نسبی ، اِ) خادم . نوکر. چاکر. (یادداشت بخط مؤلف ) : اندر این کعبه که از ایوان کسری برتر است آنچنان بادا که هم در دولت جاوید شاه اختران را خدمتی بینند و مه را پیش روچرخ را سیمین کمر، خورشید را زرین کلاه . سیدحسن غزنوی .|| پیشکش...
-
استواری
لغتنامه دهخدا
استواری . [ اُ ت ُ ] (حامص ) محکمی . قرصی . حصانت . رزانت . اِحکام . متانت . (مجمل اللغة)(زمخشری ). استحکام . محکم کاری . دناج . رصافة. رصانت . طباخ . (منتهی الارب ) : و او را [ کابل را ] حصاریست محکم و معروف به استواری . (حدود العالم ). به استواری ج...