کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اب خورش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرم آب
لغتنامه دهخدا
گرم آب . [ گ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 52000گزی شمال باختری صحنه و 5000گزی خلیل اﷲ. هوای آن سرد. دارای 210 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا غلات و حبوبات و قلمستان و تریاک و توتون ...
-
نمک آب
لغتنامه دهخدا
نمک آب . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) آب نمک . نمکاب . آب ممزوج به نمک بسیار. آب که در آن نمک حل کرده باشند حفظ پنیر و امثال آن و نیز نگاه داری ماهی و گوشت و بعضی بقول و حبوب را. (از یادداشت مؤلف ) : و هفت شبانروز در نمک آب نهند [ ترنج را که خواهند پرورده...
-
نشت آب
لغتنامه دهخدا
نشت آب . [ ن َ ] (اِ مرکب ) زه ِ آب . آب که از جائی نشت کرده و زهیده باشد. (یادداشت مؤلف ).
-
نشره آب
لغتنامه دهخدا
نشره آب . [ ن ُ رَ / رِ ](اِ مرکب ) نشره . ماءالنشرة؛ آب دعاست ، بدین گونه که دعا را به زعفران نویسند و با آب باران نیسانی بشویند و برای شفا آشامند. (یادداشت مؤلف ) : هان رفیقا نشره آبی یا زکال آبی بسازکز دل و چهره زکال و زعفران آورده ام .خاقانی .
-
نی آب
لغتنامه دهخدا
نی آب . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نی کوتاه و باریکی که در داخل قلیان در میان آب قرار دارد. نَیاب .
-
نیل آب
لغتنامه دهخدا
نیل آب . (اِ مرکب ) آب نیل . رجوع به نیلاب شود : چو گلنارگون کسوت آفتاب کبودی گرفت از خم نیل آب .نظامی .
-
زیره آب
لغتنامه دهخدا
زیره آب . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کنایه از فریب دادن است . (گنجینه ٔ گنجوی ) : نبینی که در گرمی آفتاب حرام است بر زیره جز زیره آب . نظامی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
غنجه ٔ آب
لغتنامه دهخدا
غنجه ٔ آب . [ غ ُ ج َ / ج ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب آب . (غیاث اللغات ). غنچه ٔ آب . رجوع به همین ترکیب شود.
-
غنچه ٔ آب
لغتنامه دهخدا
غنچه ٔ آب . [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از حباب . (انجمن آرا). حباب آب . (آنندراج ). کنایه از حباب است و آن شیشه مانندهایی باشد که دروقت باریدن باران در روی آب بهم زنند. (برهان قاطع). غنجه ٔ آب . حبابه ...
-
غریق آب
لغتنامه دهخدا
غریق آب . [ غ َ ] (اِ مرکب ) آب ژرف و عمیق . (ناظم الاطباء).
-
فاضل آب
لغتنامه دهخدا
فاضل آب . [ض ِ ] (اِ مرکب ) آب زاید. (یادداشت بخط مؤلف ). || در تداول امروز آبراهه هایی است که آب زاید و کثافات خانه ها از آن عبور کند و به خارج شهر رود. و در این معنی استعمال ظرف بجای مظروف است . فاضلاب .
-
وشنه آب
لغتنامه دهخدا
وشنه آب . [ وِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بنگاب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
هفت آب
لغتنامه دهخدا
هفت آب . [ هََ] (اِ مرکب ) هفت دریا. (یادداشت مؤلف ) : نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرودآنچه با خرقه ٔ زاهد می انگوری کرد. حافظ.- هفت آب شستن ؛ کاملاً پاک کردن . بسیار خوب شستن : رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه هاآنگه شراب عشق را پیمانه...
-
هری آب
لغتنامه دهخدا
هری آب . [ هَُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 8هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع و دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
آب آلو
لغتنامه دهخدا
آب آلو. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب که در آن آلو تر نهاده باشند.