کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابیه سلطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابیه سلطان
لغتنامه دهخدا
ابیه سلطان . [ ؟ س ُ ] (اِخ ) از امرای رستم بیک بن مقصودبیک بن امیر حسن بیک . رجوع به حبط2 ص 333، 334، 335 شود.
-
واژههای مشابه
-
قاتل ابیه
لغتنامه دهخدا
قاتل ابیه . [ ت ِ ل ِ اَ ] (اِ مرکب ) نباتی است که مگس کشد و قابض است . بنگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بنج . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی و قرابادین ). نزد بعضی بیداسقان و نزد جمعی قطلب است . معنی او به لغت پارسی چنان باشد که کشنده ٔ پدر خویش و او را قرناروس هم...
-
قاطل ابیه
لغتنامه دهخدا
قاطل ابیه . [ طِ ل ُ / ل ِ اَ ] (ع اِ مرکب ) قاتل ابیه . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به قاتل ابیه شود.
-
الولد سر ابیه
لغتنامه دهخدا
الولد سر ابیه . [ اَل ْ وَ ل َ دُ س ِرْ رُ اَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ). رجوع به ولد شود.
-
جستوجو در متن
-
قاسم پرناک
لغتنامه دهخدا
قاسم پرناک .[ س ِ پ َ ] (اِخ ) حاکم فارس بوده است . چون احمدشاه بن اغورلو محمدبن حسن بیک بر تخت سلطنت آذربایجان جلوس کرد مقرراتی وضع نمود که باعث مخالفت ابیه سلطان و قاسم پرناک گردید. و این دو احمد شاه را سرانجام به قتل رسانیدند. (حبیب السیر چ خیام ج...
-
احمدپادشاه
لغتنامه دهخدا
احمدپادشاه . [ اَ م َ پا دِ ] (اِخ ) ابن اغورلو محمد (بضبط خوندمیر) و احمدپادشاه بن محمد اغریوبن حسن بیک (بضبط صاحب مرآت البلدان ). خوندمیر در حبیب السیر ج 2 ص 334 آرد: احمدپادشاه ولد اغورلومحمدبن امیر حسن بیک بعد از فوت عم خویش یعقوب میرزا از قراباغ...
-
بایسنقر
لغتنامه دهخدا
بایسنقر. [ س ُق ُ ] (اِخ ) از اُمرای ِ آق قویونلو است . در 896 هَ . ق . بجای پدرش یعقوب میرزا به حکومت رسید و تا 898 حکومت کرد. از طرف شاهزادگان بایندری امیر مسیح میرزا پسر حسن بیگ به مخالفت او برخاست و از بایسنقر شکست خورد و به قتل رسید و بایسنقر در...
-
ابوریحان
لغتنامه دهخدا
ابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطنت و شدت عمل ایرانی است . مولد او در بیرون خوارزم بوده و چنانکه یاقوت در معجم الادبا آرد بی...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...
-
گردانیدن
لغتنامه دهخدا
گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص ) تغییر دادن . تبدیل کردن . تعویض : گفت : یا عرب این دشمن شماست و از آن بتان و این دین شما بگرداند و بتان را نگونسار کند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). و کسی قضای آسمانی نشاید گردانیدن . (تاریخ سیستان ). خطبه به نام من کنید و...
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح ، معروف به ابن اثیر. ابن اثیرکنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع به ابن اثیر شود). برادر مِهین : مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمدبن محمد جزری . برادر میان...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گفتند: این خانه ٔ لیلی بوده است و قصه ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم . محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیةالأولیاء که نام شریف آن تصنیف منیف در السنه ٔ علماء دائر است ومضامین اعجازآئینش در صحف مناقب ائمه ٔ دین سائر،...