کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابیت اللعن
لغتنامه دهخدا
ابیت اللعن . [ اَ ب َ تَل ْ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی )کلامی است که عرب در جاهلیت در تحیت ملوک گفتندی و معنی : سر باززنی از امری که موجب لعن و نفرین گردد.
-
واژههای همآوا
-
عبیط
لغتنامه دهخدا
عبیط. [ ع َ ] (ع ص ) شتر فربه و جوان که بی علت و بیماری کشته باشند. ج ، عُبُط، عِباط. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تازه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). دم عبیط. لحم عبیط. (آنندراج ). زعفران عبیط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (...
-
عبیة
لغتنامه دهخدا
عبیة. [ ع ِ / ع ُب ْ بی ی َ ] (ع اِمص ) بزرگ منشی . فخر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ناز و منه عبیة الجاهلیة؛ ای نخوتها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رفع عنکم عبیة الجاهلیة؛ ای نخوتها. (اقرب الموارد).
-
عبیة
لغتنامه دهخدا
عبیة.[ ع ُ ب َی ْ ی َ ] (اِخ ) دو آب است بنی قیس بن ثعلبه را واقع به بطن فلخ از ناحیه ٔ یمامه . (معجم البلدان ).
-
عبیة
لغتنامه دهخدا
عبیة.[ ع ُ ب َی ْ ی َ ] (اِخ ) نام زنی است . (منتهی الارب ).
-
ابیط
لغتنامه دهخدا
ابیط. [ اَ ] (اِخ ) نام آبی از بطن الرّمة.
-
جستوجو در متن
-
تأبیة
لغتنامه دهخدا
تأبیة. [ ت َءْ ی َ ] (ع مص ) (از ثلاثی مجرد اَبَوَ) ابیت له تأبیة؛ گفتم او را پدر من فدای تو باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از غایت تواضعو یا محبت پدر خویش را فدای کسی کردن (در گفتار).
-
تزمزم
لغتنامه دهخدا
تزمزم . [ ت َ زَ زُ ] (ع مص ) بانگ کردن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || گفتن چیزی را : ماتزمزمت به شفتای ؛ یعنی نگفتم آنرا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || زمزمه کردن برسم مجوسان ...
-
لعن
لغتنامه دهخدا
لعن . [ ل َ ] (ع مص ) نفرین . سنه . بَوه . سب ّ. خِزی . لعنت . نفرین کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ).طرد. اِبعاد. راندن و دور کردن از نیکی و رحمت . (منتهی الارب ). دور کردن از خیر. ضد برکت . (قاموس کتاب مقدس ). جرجانی در تعریفات گوید: لعن من اﷲ، هو اب...
-
گونه گون
لغتنامه دهخدا
گونه گون . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) به معنی گوناگون که رنگارنگ باشد. (برهان قاطع). رنگهای مختلف و رنگارنگ . (ناظم الاطباء). لونالون . ملون به الوان . همه رنگ . رنگ به رنگ . از لون دیگر : تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زربر او گونه گون خوشه های گهر. فردوسی ....
-
حاکم
لغتنامه دهخدا
حاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) امیرک زیادی ، علی بن ابراهیم زیادی ، مکنی به ابوالقاسم . مؤلف تاریخ بیهق گوید: او را حاکم امیرک زیادی گفته اند. و خواجه علی بن الحسن الباخرزی در کتاب دمیةالقصر، علی بن ابراهیم السبزواری آرد. و او از افاضل روزگار و بلغای خراسان ...
-
غافل
لغتنامه دهخدا
غافل . [ ف ِ ] (ع ص ) بی خبر. ناآگاه . (دهار). گول . (نصاب ). بیخود. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب . غمر: اغترار؛ غافل شدن . تهو؛ غافل شدن . (منتهی الارب ).من و تو غافلیم و ماه و خورشیدبر ای...
-
مسلمانی
لغتنامه دهخدا
مسلمانی . [ م ُ س َ ] (حامص ) سِلم . (دهار) (ترجمان القرآن ). تدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). مسلمان بودن . اسلام . (یادداشت مرحوم دهخدا). حنیفیت . (السامی ) : از روزگار مسلمانی باز پادشائی این ناحیت اندر فرزندان به اوست . (حدود العالم ).ای ترک ب...