کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابگذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبگذر
لغتنامه دهخدا
آبگذر. [ گ ُ ذَ ] (اِ مرکب ) معبر آب . آبگذار.
-
واژههای همآوا
-
آبگذر
لغتنامه دهخدا
آبگذر. [ گ ُ ذَ ] (اِ مرکب ) معبر آب . آبگذار.
-
جستوجو در متن
-
آب گذار
لغتنامه دهخدا
آب گذار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) معبر آب . آبگذر.
-
رهاد
لغتنامه دهخدا
رهاد. [رَ ] (اِ) آبگذر و آبراهه . || مسافر و سیاح . || نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء).
-
بدررو
لغتنامه دهخدا
بدررو. [ ب ِ دَ رُو ] (اِ مرکب ) یک قسم از تنبوشه ٔ آبگذر. (ناظم الاطباء). موری . رهگذر آب . (آنندراج ).
-
رهاو
لغتنامه دهخدا
رهاو. [ رَ ] (اِ مرکب ) رهاب . آبراهه . (از یادداشت مؤلف ). آبگذر و ممر آب . (ناظم الاطباء). آبراهه . (آنندراج ). || نهر. || قنات و کاریز. || مسافر از روی آب . (ناظم الاطباء). سیاح و مسافر بحر و دریا. (آنندراج ).
-
ساقیة
لغتنامه دهخدا
ساقیة. [ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ساقی . رجوع به ساقی شود. || جوی خرد. ج ، سواقی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبگذر. (ناظم الاطباء). نهر صغیر و آن بزرگترین از جدول و کوچکترین از نهر است . (اقرب الموارد). آبراهه . جویچه . جعفر. || ناودان ...
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب ِ رَه ْ / ب َ رَه ْ ] (ص مرکب ) (از: ب + رَه ْ) مخفف براه . در راه . مقابل بیراه . غیر سرکش و عاصی . اصولی . سربزیر. درراه راست . در طریق مستقیم . در سبیل مستقیم . مقابل گمراه : با همه خلق جهان گرچه از آن بیشتر گمره و کمتر برهندآنچنان زی که...
-
مجرا
لغتنامه دهخدا
مجرا. [ م َ ] (ع اِ) مَجری ̍ جای روان شدن و جای جاری شدن . (غیاث ) (آنندراج ). محل جریان و محل روان شدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به مجری شود.- باد مجرا ؛ در شاهد ذیل مجرای باد، و مراد از باد نفحه یا دمی است که از آستین مریم وارد شد و نطفه ٔ عیسی در ر...
-
ناودان
لغتنامه دهخدا
ناودان . (اِ مرکب ) (از: ناو + دان ، پسوند ظرف ) گنابادی : نودون ، کردی : نوین ، نوینا (راه آب سنگی )، ناو (ناودان ، راه آب )، و نیز کردی : نودان (مجرای آب )، جائی که در آن ناو (ممرّ سفالین آب )،گذارند، مجازاً ممرّ آب (اطلاق محل به حال )، ممرّ خروج آ...