کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابونمیلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابونمیلة
لغتنامه دهخدا
ابونمیلة. [ اَ ن َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) سیاه گوش نر. ذکر عناق الأرض . (المرصع). فرانق نر. پروانه ٔ نر. قره قولاق نر.
-
واژههای مشابه
-
ابونمیله
لغتنامه دهخدا
ابونمیله . [ اَ ن ُ م َ ل َ ] (اِخ ) نمیلی یا نملی . او راست : کتاب الشذور فی مؤامرات الخلفاء والأمراء. (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
هجری
لغتنامه دهخدا
هجری . [ هََ ج َ ری ی ] (اِخ ) ... معلم . زهربن جناده ٔ هجری معلم ، مکنی به ابوعبداﷲ از عطاء و ابن بریده روایت دارد، عیسی بن یونس و ابونمیله را از وی روایت است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
غزق
لغتنامه دهخدا
غزق . [ غ َ زَ ] (اِخ ) شهری است (از حدود خراسان ) به براکوه نهاده و با نعمت سخت بسیار، و آن در هندوستان است و از قدیم از هندوستان بوده است ، و اکنون اندر اسلام است ، و سرحدی است میان مسلمانان و کافران ، و جای بازرگانان با خواسته ٔ بسیار. (حدود العال...
-
عقرب
لغتنامه دهخدا
عقرب . [ ع َ رَ ] (ع اِ) کژدم . (منتهی الارب ) (دهار). جانورکی است از هوام ، زهردار و انواع آن بسیار است . کنیه ٔ وی ام عِریَط و ام ساهرة است . عقرب بر نر و ماده ٔ آن اطلاق میشود ولی غالباً در ماده بکار میرود و نر آن را عقربان گویند. و ماده را نیز گا...