کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوقبیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوقبیس
لغتنامه دهخدا
ابوقبیس . [ اَ ق ُ ب َ ] (اِخ ) مصغّرابوقابوس . رجوع به ابوقابوس نعمان بن منذر... شود.
-
ابوقبیس
لغتنامه دهخدا
ابوقبیس . [ اَ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی مشرف بمکه از جانب غربی ، مقابل کوه قعیقعان و مکه بمیان این دو کوه باشد و نام آنرا در جاهلیت امین گفتندی چه گمان می کردندبگاه طوفان عام ّ حجرالاسود را بدانجا امانت نهاده اندو ابوالفرج بن جوزی در المدهش در بحث ذ...
-
واژههای مشابه
-
جبل ابوقبیس
لغتنامه دهخدا
جبل ابوقبیس . [ ج َ ب َ ل ِ اَ ق ُ ب َ ] (اِخ ) رجوع به ابوقبیس شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوقابوس
لغتنامه دهخدا
ابوقابوس . [ اَ ] (اِخ ) نعمان بن منذر... رجوع به نعمان ... شود. و نابغه در شعر خویش از راه تعظیم ابوقبیس آورده است . و اصل آن بوقابوس است : فان یقدر علیک ابوقبیس تحطّ بک المعیشة فی هوان . (المرصّع).
-
غارالکنز
لغتنامه دهخدا
غارالکنز. [ رُل ْ ک َ ] (اِخ ) موضعی در کوه ابوقبیس که بنا به گمان بعضی حضرت آدم کتب خود را در آن دفن کرده است . (از معجم البلدان ).
-
جبل امین
لغتنامه دهخدا
جبل امین . [ ج َ ب َ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام دیگر کوه ابوقبیس است و گویند بدین جهت آن را بدین نام میخوانند که نوح در زمان طوفان حجرالاسود را در این کوه به ودیعت نهاد و امانت مزبور را کوه به ابراهیم پس داد. و همچنین گویند قبر حضرت آدم در این کوه است . (از...
-
رأس الانسان
لغتنامه دهخدا
رأس الانسان . [ رَءْ سُل ْ اِ ] (اِخ ) کوهی است به مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است در مکه در بین جیاد صغیر و ابوقبیس . (از معجم البلدان ).
-
اخشبان
لغتنامه دهخدا
اخشبان . [ اَ ش َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اخشب . || (اِخ ) نام دو کوه مکه ، اَحمر و ابوقبیس و آنها را جبجبان نیز گویند. || نام دو کوه تحت عقبه ٔ منی . (مراصدالاطلاع ).
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در مکه که عبارتست از اخشب غربی .
-
خیف
لغتنامه دهخدا
خیف . [خ َ ] (اِخ ) سپیدی در کوه سیاه که پس کوه ابوقبیس است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- مسجدالخیف ؛ مسجدی است در کرانه ٔ منی . (منتهی الارب ).
-
فاضح
لغتنامه دهخدا
فاضح . [ ض ِ ] (اِخ ) جایی است در نزدیکی مکه پهلوی ابوقبیس که مردم شهرهای دیگر برای رفع احتیاجات خود بدانجا میرفتند. این محل را نظربه اینکه بنی جرهم و بنی قطوراء در آنجا جنگیدند و بنی قطوراء شکست خوردند و رئیس آنها کشته شد، فاضح (رسواکننده ) خوانده ا...
-
نارالغدر
لغتنامه دهخدا
نارالغدر. [ رُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) از آتش های عرب است . و آن را کسی که از همسایه ٔ خود خیانت و غدری میدید در ایام حج در منی بر فراز یکی از دو کوه مکه [ ابوقبیس و قعیقعان ] برمی افروخت و با فریاد مردم را از غدر و خیانت همسایه ٔ غدار خود برحذر میداشت...
-
قعیقعان
لغتنامه دهخدا
قعیقعان . [ ق ُ ع َ ق ِ] (اِخ ) نام کوهی است به مکه . عرام گوید: از آنجا تا مکه دوازده میل مسافت است و در راه جرف (حوف ) به سوی یمن قرار دارد. (معجم البلدان ). کوهی است در مکه (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، که رو به سوی کوه ابوقبیس دارد و بدین نام خو...