کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوفراس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن غالب عامری ، مشهور به مجدالعرب و مکنّی به ابوفراس . رجوع به علی مجدالعرب شود.
-
عرقة
لغتنامه دهخدا
عرقة. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) از نواحی روم است و سیف الدوله با مردم آنجا جنگیده است . و نام آن به همین صورت در شعر ابوفراس آمده است . (از معجم البلدان ). و ظاهراً همان عِرقة است . رجوع به عِرقة شود.
-
علی عامری
لغتنامه دهخدا
علی عامری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن غالب عامری . مشهور به مجدالعرب و مکنی به ابوفراس . رجوع به علی مجدالعرب شود.
-
دیر عمان
لغتنامه دهخدا
دیر عمان . [ دَ رِ ع َ ] (اِخ ) در نواحی حلب است و معنی آن بسریانی دیرالجماعة است و در زمان ابوفراس بن ابوالفرج بزاعی ویران بوده است . (از معجم البلدان ).
-
ابوحفص
لغتنامه دهخدا
ابوحفص . [ اَ ح َ ] (ع اِ مرکب ) شیر. اسد. لیث . غضنفر. ضرغام . ضیغم . حارث .هزبر. قسوره . حیدر. حیدره . هرثم . هرثمه . ابوفراس .
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی العلاء سعیدبن حمدان تغلبی همدانی . مکنی بابی فراس . رجوع به ابوفراس حارث بن ابی العلاء... شود.
-
ابوالحارث
لغتنامه دهخدا
ابوالحارث . [ اَ بُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) شیر. اسد. (السامی فی الاسامی ). ابوالاشبال . ابوفراس . (مهذب الاسماء). ابوالحرث . غضنفر. لیث . قسوره . حیدر. دلحاث . هزبر. ضیغم . حارث . هرثم . هرثمه .
-
قلز
لغتنامه دهخدا
قلز. [ ق ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) چراگاهی است فراخ در کشور روم نزدیک سُمَیساط متعلق به سیف الدولةبن حمدان . ابوفراس بن حمدان درباره ٔ آن شعری دارد. و در توابع حلب دهی است که آن را کِلِّز گویند و گمان میرودکه این غیر آن است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
عاملی
لغتنامه دهخدا
عاملی . [ م ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن یحیی . از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هَ . ق . درگذشت . وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیده ٔ میمیه ٔ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه ٔ آنها بهمان روش تخمیس شده است ...
-
جبیر
لغتنامه دهخدا
جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن غالب ، مکنی به ابوفراس . شاعر و خطیب فصیح ویکی از فقهاء شراة. از اوست : کتاب الجامع الکبیر درفقه . رساله ٔ او به مالک بن انس . کتاب احکام القرآن . کتاب السنن و الاحکام و غیره . (الفهرست ابن الندیم ).
-
ربیعةبن حارث
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن حارث . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ رِ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به ابوفراس اسلمی ... از اهل الصفة بود. ذهبی این را نوشته ولی در نام پدر وی اشتباه کرده ، و نام پدر او کعب است نه حارث . رجوع به ربیعةبن کعب و الاصابة ج 1 قسم 4 شود.
-
ربیعةبن سعد
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن سعد. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) اسلمی ، مکنی به ابوفراس . بخاری او را از صحابه ٔ حضرت بشمار آورده و گفته او درک حضور حضرت کرده است ، ولی مؤلف الاصابة گوید شاید همان ربیعةبن کعب باشد. (از الاصابة ج 1 قسم 1). رجوع به ربیعةبن کعب شود.
-
قلونیة
لغتنامه دهخدا
قلونیة. [ ق َ ی َ ] (اِخ ) شهری است به روم و میان آن و قسطنطنیه شصت برید فاصله است .سیف الدوله در جنگهای خود به سال 335 هَ . ق . بدان رسید و ابوفراس درباره ٔ آن اشعاری دارد. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). و رجوع به نزهة القلوب ص 116 شود.
-
مجدالعرب
لغتنامه دهخدا
مجدالعرب . [ م َدُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) علی بن محمدبن غالب عامری ، مکنی به ابوفراس شاعر عرب . وی در عراق و شام در آمد و شد بود و ملوک و بزرگان زمان را مدح میگفت . به سال 753 هَ . ق . در موصل درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 695).
-
ربیعةبن کعب
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن کعب . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) ابن مالک بن یعمر، مکنی به ابوفراس اسلمی حجازی ... واقدی گفته او از اصحاب صفة و همیشه همراه حضرت بود تا روزی که حضرت از مدینه خارج شد. او در برید اسلام آورد و تا ایام حرة زنده بود و بسال 63 هَ . ق . در حرة د...