کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوعمیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) انصاری . از او ابوبشر روایت کند.
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) او از عاصم جحدری و از وی هارون نحوی روایت کند.
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) عیسی بن محمد النحاس . ازروات حدیث است و از ضمرة و ولیدبن مسلم حدیث کند.
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) فروةبن مسیک غطیفی . صحابی است .
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) مجالدبن سعید. از روات حدیث است .
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) مجالدبن سعیدبن عمیر. رجوع به مجالد... شود.
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] (ع اِ مرکب ) قسمی ماهی که آنرا ام الشریط نیز گویند.
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] (ع اِ مرکب ) نره . (منتهی الارب ). شرم مرد.
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [ اَ ع ُم َ ] (اِخ ) ابن انس بن مالک . او از عمر روایت کند.
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طلحه ٔ انصاری . برادر امّی انس بن مالک . وی در حیات رسول صلوات اﷲ علیه درگذشت .
-
ابوعمیر
لغتنامه دهخدا
ابوعمیر. [اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) حارث بن عمیر. از روات حدیث است .
-
جستوجو در متن
-
حبیب اسکاف
لغتنامه دهخدا
حبیب اسکاف . [ ح َ ب ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب ابوعمیر شود.
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عمروبن احمد کسایی مکنی به ابوعمیر. راوی بود و از جعفربن حیان رازی روایت کرد. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 284).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمیر عبدی ، مکنی به ابوعمیر. طوسی او و پدرش را دررجال شیعه ذکر کرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 186).