کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوعمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن جماعة، عبدالعزیز عزالدین . رجوع به ابن جماعة ابوعمر عبدالعزیز... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حجاج احمدبن محمدبن حجاج خطیب . رجوع به ابن حجاج ابوعمر احمد... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن خلال . احمدبن محمدبن حفص الخلال . رجوع به ابن خلال قاضی ابوعمر احمد... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن راهبون . ابوعمر سهل بن هارون . رجوع به ابن راهبون ابوعمر... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عات . احمدبن هارون نقری . ادیب و مورخ اندلسی شاطبی . استاد ادب و حدیث . مولداو بشاطبه در سال 542 هَ . ق . بود. وی سفری بمشرق کرد و هم بزیارت خانه شد و بموطن خویش بازگشت . او راست : النزهة بشیوح الوجهة. ریحانةالنفس . ...
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبد ربه . احمدبن محمدبن حبیب القرطبی . رجوع به ابن عبدربه ابوعمر احمد... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالبرّ یوسف بن عبداﷲ قرطبی . رجوع به ابن عبدالبر ابوعمر یوسف ... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن دراج . رجوع به ابی عمر احمدبن محمدبن عاصی ... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابهری . کمال الدین وزیر طغرل بن ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه . صاحب حبیب السیر گوید: وزارت طغرل مدتی مدید تعلق بکمال الدین ابوعمر الابهری میداشت و او بعلو اصل و نسب و وفور فضل و ادب موصوف بود و پیوسته نقش زهد و عبادت ...
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) احمدبن سعیدبن حزم اندلسی . رجوع به احمد... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک اشبیلی . رجوع به احمد... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبد ربه . رجوع به ابن عبد ربه ... شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن هاشم بن خلف بن عمروبن سعد. رجوع به احمد.. شود.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) ازدی . تابعی است . و از ابن عمر روایت کند.
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) الاعرج . از بطالین مشهور و از نوادر او کتابی کرده اند. (ابن الندیم ).