کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوطلحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] (اِخ ) نعیم بن زیاد. از او معاویه بن صالح روایت کند.
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] (اِخ ) یحیی بن طلحه . او از جد خود ابوامامه سعیدبن جمحان روایت کند.
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] (ع اِ مرکب ) قُمری . (دمیری ). ورشان . نازو. کناد. طوقدار. مرغ الهی . کبوتر صحرائی .
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ](اِخ ) الطلحات . عبداﷲبن خالد خزاعی . از روات است .
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ] (اِخ ) علی بن ابی طلحة الشامی . از روات حدیث است .
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَطَ ح َ ] (اِخ ) شدادبن سعید الراسبی . از روات است .
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَطَ ح َ ] (اِخ ) عبداﷲبن حفص الانصاری . از روات است .
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَطَ ح َ ] (اِخ ) محمدبن ایوب . رجوع به محمد... شود.
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [اَ طَ ح َ ] (اِخ ) سفیان بن حمزه از روات حدیث است .
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة.[ اَ طَ ح َ ] (اِخ ) انصاری زیدبن سهل . صحابی است و در غزوه ٔ بدر در رکاب رسول صلوات اﷲ علیه بوده است .
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة.[ اَ طَ ح َ ] (اِخ ) بشیربن کثیر الاسدی . محدث است .
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی طلحه ٔ شامی ، مکنی به ابوطلحة. از روات حدیث بود. رجوع به ابوطلحة (علی بن ...) شود.
-
علی شامی
لغتنامه دهخدا
علی شامی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن ابی طلحه ٔ شامی . مکنی به ابوطلحة. از روات حدیث بود. رجوع به ابوطلحة (علی بن ...) شود.
-
زید
لغتنامه دهخدا
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن سهل بن الاسود النجاری الانصاری ، مکنی به ابوطلحة. رجوع به ابوطلحة انصاری در همین لغت نامه و اعلام زرکلی و حبیب السیر چ خیام ج 1 و تاریخ گزیده و عیون الاخبار و امتاع شود.
-
ابوزکری
لغتنامه دهخدا
ابوزکری . [ اَ ؟ ](ع اِ مرکب ) قمری . (دمیری ) (المزهر). کبوتر صحرائی .وَرَشان . طوقدار. مرغ الهی . نازو. کناد. ابوطلحه .