کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوشمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوشمر
لغتنامه دهخدا
ابوشمر. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) ابن سلامه . ملقب به ذی الذِفَرین حمیری . رجوع به ذوالذِفَرین ... شود.
-
ابوشمر
لغتنامه دهخدا
ابوشمر. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) بشربن معتمر را کتابی است در ردّ بر او. (ابن الندیم ).
-
ابوشمر
لغتنامه دهخدا
ابوشمر. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) نام یکی از رؤسای فرقه ٔ صالحیه است .
-
ابوشمر
لغتنامه دهخدا
ابوشمر. [ اَش ِ ] (اِخ ) الضبعی . او از عائذبن عمرو روایت کند.
-
ابوشمر
لغتنامه دهخدا
ابوشمر. [ اَش ِ ] (اِخ ) شرحبیل ، ملقب به ذی الجوشن . صحابی است .
-
جستوجو در متن
-
ضبعی
لغتنامه دهخدا
ضبعی . [ ض َ ] (اِخ ) ابوشمر. تابعی است .
-
شرحبیل
لغتنامه دهخدا
شرحبیل . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) ابوشمر، ملقب به ذوالجوشن صحابی و شاعر است و پدر شمر قاتل حسین بن علی (ع ) است . (یادداشت مؤلف ).
-
حلیمة
لغتنامه دهخدا
حلیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) دختر حارث بن ابوشمر است . درباره ٔ او مثلی است مشهور در عرب که گویند: مایوم حلیمة بِسّر. و اصل آن اینست که پدر او حارث لشکری بجنگ منذربن ماءالسماء می فرستاد حلیمه ظرفی (تغاری ) پر از عطر بیاورد و همه را خوشبو و معطر گردانید....
-
عوف
لغتنامه دهخدا
عوف . [ ع َ ] (اِخ ) ابن سعدبن مالک بن ضبیعة، از بنی بکربن وائل ، ملقب به المرقش الاکبر. وی از شاعران جاهلی و از شجاعان بود. به دخترعم خود اسماء دل سپرده بود و اشعار بسیاری درباره ٔ او داشت . وی نویسنده ای توانا و شاعری نیکوپرداز بود ولی بسیاری از اش...
-
صالحیة
لغتنامه دهخدا
صالحیة. [ ل ِ حی ی َ ] (اِخ ) نام اصحاب صالح بن عمرو الصالحی و محمدبن شبیب و ابوشمر و غیلان اند که جمع بین ارجاء و قدر کنند و صالحی گویدایمان معرفت به خداست علی الاطلاق چنانکه بدانند جهان را صانعی است و کفر جهل معرفت صانع است و اگر کسی گوید ان اﷲ ثال...
-
ذواصبح
لغتنامه دهخدا
ذواصبح . [ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن زیدبن الغوث بن سعدبن عوف بن عدی بن مالکب بن زیدبن سعدبن زرعة و هو حمیر الأصغر.یکی از اقیال یمن است و سیاط اصبحیّة، یعنی تازیانه های اصبحی ، منسوب بدوست . و مالک بن انس ، صاحب مذهب ازاحفاد او باشد و از این رو او را مالک...
-
مرجئة
لغتنامه دهخدا
مرجئة. [ م ُ ج ِ ءَ ] (اِخ ) طایفه ای که ایمان را قول بلاعمل می دانند، و قول (کلمه ٔ شهادت ) مقدم بر عمل می شمارند و معتقدند که تارک عمل را ایمانش نجات می بخشد و نسبت به ایشان مرجی ٔ و مرجی است و ایشان را مُرجیة نیز گویند. (از متن اللغة). و می گویند ...
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن الایهم . جبلة الغسانی آخرین تن از پادشاهان غسانی است . وی قسمتی از عمر خود را در جاهلیت گذراند و پس از ظهور اسلام در زمان خلیفه ٔ دوم به مکه آمد و اسلام آورد، سپس مرتد شد و از مکه به شام و از آنجا به قسطنطنیه فرار کرد...