کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوشجاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالحسین ظهیرالدین همدانی ، مکنی به ابوشجاع . رجوع به ابوشجاع روذراوری شود.
-
رودراوری
لغتنامه دهخدا
رودراوری . [ وَ ](اِخ ) رجوع به ابوشجاع روذراوری محمدبن حسین شود.
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن رستم مکنی به ابوشجاع . رجوع به اصفهانی شود.
-
ظهیرالدولة
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدولة. [ ظَ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) خسروشاه بن بهرام شاه غزنوی ، مکنی به ابوشجاع . رجوع به خسروشاه شود.
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابوشجاع روذراوری محمدبن الحسین بن محمدبن عبداﷲبن ابراهیم شود.
-
شرف الدین
لغتنامه دهخدا
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابوشجاع ارسلان خان ثانی . رجوع به ارسلان ... شود.
-
مؤید
لغتنامه دهخدا
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن حسین . رجوع به محمدبن حسین ، مکنی به ابوشجاع شود.
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن حسین ، مکنی به ابوشجاع .وزیر المقتدی باﷲ بیست وهفتمین خلیفه ٔ عباسی . رجوع به ابوشجاع روذراوری در همین لغت نامه و تجارب السلف چ اقبال صص 285-287 و حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 310 شود.
-
اصفهانی
لغتنامه دهخدا
اصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابوشجاع زاهربن رستم بن ابی الرجاء. از مردم اصفهان بود و در بغداد پرورش یافت و مدتی مجاور مکه بود، آنگاه به بغداد بازگشت و بسال 607 هَ . ق . در آن شهر درگذشت . او راست : نزهةالناصر. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 372). و رجوع ...
-
عزیزالدولة
لغتنامه دهخدا
عزیزالدولة. [ع َ زُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) فاتک بن عبداﷲ رومی ، مکنی به ابوشجاع و ملقب به عزیزالدوله . از مأموران الحاکم بامر اﷲ فاطمی . رجوع به فاتک و به الاعلام زرکلی شود.
-
رستم بن مرزبان
لغتنامه دهخدا
رستم بن مرزبان . [ رُ ت َ م ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابوشجاع . یکی از منجمان گوید: شرح ثمره ٔ بطلمیوس را از او گرفتم بسال 484 هَ . ق . و شرح او جامع شروح دیگر است . (از کشف الظنون ).
-
ربیب الدولة
لغتنامه دهخدا
ربیب الدولة. [ رَ بُدْ دَ ل َ] (اِخ ) ابومنصور، پسر وزیر ابوشجاع ، و خود وزیر المستظهر باﷲ خلیفه ٔ عباسی بود. رجوع به تجارب السلف ص 282 و مجمل التواریخ و القصص ص 411 و 413 و 385 شود.
-
شرف الدوله
لغتنامه دهخدا
شرف الدوله . [ ش َ رَ فُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابوشجاع ارسلان خان ثانی . نهمین از امرای ایلک خانیه به ترکستان از حدود 421 - 424 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ).
-
قرتای
لغتنامه دهخدا
قرتای . [ ق َرَت ْ تا ] (اِخ ) محمدبن خلف بن محمدبن سلیمان بن ایوب نهردیزی . از محدثان بود. وی از ابوشجاع محمدبن فارس و حسن بن احمد بصری روایت کند. (از معجم البلدان ).
-
فناخسره
لغتنامه دهخدا
فناخسره . [ ف َن ْ نا خ ُ رَ ] (اِخ ) ابوشجاع عضدالدولة و تاج الملةبن الحسن . (یادداشت مؤلف ). در ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 11 فناخسرو لقب عضدالدوله بصورت فناخسره آمده است . رجوع به فناخسرو شود.