کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوسهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ ا س َ ] (اِخ ) یحیی بن عثمان البصری . محدّث است .
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحمن مولی موسی بن طلحه . محدّث است .
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن بریدة الاسلمی . (قاضی ...) وفات او به سال 115 هَ . ق . بود.
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن نوبخت . منجّم خبیر حاذق . فارسی الاصل پدر او نوبخت نیز منجمی فاضل و در خدمت منصور بود و چون پیری ویرا دریافت خلیفه گفت کار خویش به پسر واگذار و او پسر را نزد خلیفه برد. ابن قفطی آورده است که ابوسهل گفت چون با پدر به پیش...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن یزدجردبن مهمندار کسروی . او راست کتابی در وصف بغداد، از کویها و برزنها و حمّامات و مساجد و جز آن .
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) احمدبن علی عارض لشکر بزمان مسعودبن محمود سبکتکین . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 507 شود. و شاید ممدوح فرّخی در دو قصیده ٔ ذیل ، همین بوسهل باشد؟عارض جیش و امیر لشکر میر آنکه اوکرده گیتی را ز روی خویش چون خرّم بهار. فرخی .خو...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) احمدبن محمّد زوزنی .
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) احمدبن محمّدبن عاصم حلوانی . رجوع به احمد... شود.
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ارجانی طبیب . مولد او ارجان فارس . وی به شیراز مقیم بود و در خدمت ابوکالیجار عمادالدوله مرزبان بسر میبرد و جاه و مقامی رفیع داشت سپس زن ابوکالیجار که دختر عم وی بود او را به قصد مسموم کردن یکی از پردگیان پادشاه متهم کرد و س...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) اسماعیل . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 468، 469، 470 و 639 شود.
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت . یکی از کبار علما و متکلّمین شیعه . او عالمی فاضل و متکلّمی بارع است و ناشی میگفت که ابوسهل استاد وی بود. و آنگاه که مجلس گفتی جماعتی از متکلّمین در محضر او اجتماع داشتند و بزمان...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) القوسی . او راست مقاله ای بنام تزیین کتاب ارشمیدس فی المأخوذات .
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ایّوب بن محمد یمامی . محدّث است و لقب وی ابوالجمل است .
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) بیژن ... رجوع به ابوسهل ویجن ... شود.
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) پرده دار. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 552 شود.