کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوزیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) ابن براء الکلابی . یکی از فصحای عرب است . (ابن الندیم ). و رجوع به ابوزیاد اعرابی شود.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) اعرابی یزیدبن عبداﷲبن حر کلابی . یکی از فصحای اعراب که نحویان و اهل ادب به کلام او استشهاد کرده اند. ابن الندیم گوید او بروزگار مهدی بعلت مجاعه به بغداد آمد و چهل سال بقیت عمر را بدانجا ببود تا درگذشت . او راست :کتاب النوادر. ک...
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) پیشوای فرقه ٔ جارودیّه ، یکی از فِرَق پنجگانه ٔ زیدیه . (از بیان الادیان ).
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) تیمی . او از نعمان بن بشیر و از او اشعث روایت کند.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) خیاربن سلمه . محدث است .
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) سالم . محدث است و از ابومطر روایت کند.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) سهل بن زیاد الطحان . محدث است و عمرةبن علی از او روایت کند.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) شعیب بن درهم . محدث است .
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) طحّان . محدث است و از ابوهریره روایت کند.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) عبداﷲبن المغفل . محدث است . بعضی کنیت او را ابوسعید گفته اند.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) علی . محدث است و شعیب بن کهتم از او روایت کند.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) کلابی . رجوع به ابوزیاد اعرابی شود.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) مولی ابن عباس . تابعی است و از ابن عباس روایت کند.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) یحیی بن عبید. محدث است و صفوان بن عمرو از او روایت کند.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (ع اِ مرکب ) خر. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). حمار. (المزهر). الاغ . اولاغ . درازگوش . چاروا.