کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوحکیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) ابراهیم دینار نهروانی . رجوع به ابراهیم ... شود.
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) انصاری عمروبن ثعلبةبن وهب بن عدی . صحابی است و غزوه ٔ بدر رادریافته است . و بعضی کنیت او را ابوحکیمه گفته اند.
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) حسن بن حکیم . محدث است و از او وکیع روایت کند.
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) شدادبن سعید شرغی ، ازمردم شرغ ، قریه ای به بخارا. رجوع به شداد... شود.
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) عبداﷲبن ابراهیم بن عبداﷲبن حکیم خبری . ادیب و فقیه و حاسب .شاگرد ابواسحاق شیرازی . او دیوان بحتری و حماسه را شرح کرده و خط نیکو می نوشته است . به سال 476 هَ . ق .درگذشته است . و رجوع به معجم الادباء ج 4 ص 285 شود.
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) کنانی . جد قعقاع بن حکیم . صحابی است .
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) یزید. صحابی است .
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) یوسف بن ابی حکیم . محدث است .
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ ] (ع اِ مرکب ) مگس . ذباب . (المزهر).
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ] (اِخ ) ابن مقرن مزنی . نام او عقیل و صحابی است .
-
ابوحکیم
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم . [ اَ ح َ] (اِخ ) تابعی است و از علی علیه السلام روایت کند.
-
واژههای مشابه
-
ابوحکیم قشیری
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم قشیری . [ اَ ح َ م ِ ق ُ ش َ ] (اِخ ) جد بهزبن حکیم ، نام او معاویةبن حیده است .
-
ابوحکیم نهروانی
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم نهروانی . [ اَ ح َ م ِ ن َ رَ ] (اِخ ) ابراهیم بن دینار. رجوع به ابراهیم ... شود.