کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوحاتم عطار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوحاتم عطار
لغتنامه دهخدا
ابوحاتم عطار. [ اَ ت ِ م ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) یکی از مشایخ متصوفه در مائه ٔ دویم هجری . از اقران ابوتراب و ابوسعید خراز. او در بغداد میزیست . در نفحات الانس بعض اقوال او آمده است .
-
واژههای مشابه
-
ابوحاتم رازی
لغتنامه دهخدا
ابوحاتم رازی . [ اَ ت ِ م ِ ] (اِخ )یکی از دعات اسمعیلیه . او راست : کتاب الزینه در چهارصد ورقه . کتاب الجامع در فقه و جز آن . (ابن الندیم ).
-
ابوحاتم سجستانی
لغتنامه دهخدا
ابوحاتم سجستانی . [ اَ ت ِ م ِ س ِ ج ِ ] (اِخ ) سهل بن محمدبن عثمان بن یزید جشمی سیستانی ، نحوی ، لغوی ، مقری . به بصره میزیست و از علوم قرآن بهره ٔ کافی داشت . علم عروض نیکو میدانست و الکتاب سیبویه را دو بار از اخفش فراگرفت و از اصمعی و ابی زید انصا...
-
ابوحاتم مظفر اسفزاری
لغتنامه دهخدا
ابوحاتم مظفر اسفزاری . [ اَ ت ِ م ُ ظَف ْ ف َ رِ اَ / اِ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) یا اسفراینی . یکی از علمای ریاضی و مَهَره ٔ فنون فلسفه . معاصر حکیم عمر خیام نیشابوری و معارض و مناظر اوست . او را در هیئت و جر اثقال ید طولی بود و در انواع علوم ریاضی و آثار...
-
جستوجو در متن
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن عبدالکریم بن براء مکنی به ابوالحسین عطار. راوی بود و از عماربن رجاء و ابوحاتم رازی روایت کرد. و در ماه جمادی آخر سال 324 هَ . ق . درگذشت . (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 133).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن وهب ، کنیت وی ابوجعفر است . وی از بصره بود و با ابوحاتم عطار صحبت داشته بود، و استاد وی یعقوب زیّات بود. مدتی در مسجد شونیزیه بر توکل نشست . وی گفته : هرکه بطلب قوت برخاست نام فقر ازو برخاست . وفات او در سنه ٔ سبعین و مأت...
-
اضداد
لغتنامه دهخدا
اضداد. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضِدّ. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 66) (دهار) (غیاث ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ ضِدّ، همتا و مانند و ناهمتا. از لغات اضداد است . (آنندراج ). چیزهای ضد و مخالف و مغایر یکدیگر. (ناظم الاطباء) : وگر گو...
-
کواکب
لغتنامه دهخدا
کواکب . [ ک َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کوکب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کوکب به معنی ستارگان بزرگ . (آنندراج ). ستارگان . اختران . نجوم . انجم . روشنان فلک .و رجوع به کوکب شود : چون کوکبی برو پیوندد از آن کواکب که میان ایشان دوستی است...
-
دریافتن
لغتنامه دهخدا
دریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) یافتن به تحقیق کردن و وارسیدن . (آنندراج ). واقف شدن و دانستن و مطلع شدن . (ناظم الاطباء).دانستن . درایت . تفهم . فهمیدن . فهم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ملتفت شدن . درک کردن . فهم کردن . ایباه .تفهم . تلقن . توجس...
-
افتادن
لغتنامه دهخدا
افتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد و بیفتاد. (تاریخ بیهقی ). پادشاه ... به دو دست بر س...
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فرهنگ نظام...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب َ ] (حروف اضافه ، اِ) بلندی . (ناظم الاطباء). بالا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). بالای . زبر. روی . سر. (ناظم الاطباء). مقابل فرود. مقابل پایین . (برهان ). مقابل زیر. بر برای استعلاست و بر زبر و بر بالای و بر روی و امثال آن غلط نباشد و قد...