کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوجهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوجهل
لغتنامه دهخدا
ابوجهل . [ اَ ج َ ] (اِخ ) کنیت اسلامی عمروبن هشام بن مغیره ٔ مخزومی . و بزمان جاهلیت کنیت او ابوالحکم و معروف به ابن الحنظلیه بود. او با رسول اکرم و دین مسلمانی دشمنی سخت میورزید و مسلمانان را می آزرد. و آنگاه که رسول صلوات اﷲعلیه بمدینه هجرت فرمود ...
-
ابوجهل
لغتنامه دهخدا
ابوجهل . [ اَ ج َ ] (ع اِ مرکب ) نمر.(المزهر). پلنگ . ابوالابرَد. ابوجذامه . ابوالحریش .
-
واژههای مشابه
-
هندوانه ٔ ابوجهل
لغتنامه دهخدا
هندوانه ٔ ابوجهل . [ هَِ دِ ن َ / ن ِ ی ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام عامیانه ٔ حنظل است که میوه ای تلخ مشابه هندوانه دارد. رجوع به حنظل شود.
-
خربزه ٔ ابوجهل
لغتنامه دهخدا
خربزه ٔ ابوجهل . [ خ َ ب ُ زَ / زِ ی ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حنظل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هندوانه ٔ ابوجهل .
-
خرمای ابوجهل
لغتنامه دهخدا
خرمای ابوجهل . [ خ ُ ی ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از خرما باشدو از پوست آن رسن تابند. (آنندراج ) (برهان قاطع). یک نوع خرمای جنگلی در بلوچستان . (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اثیم
لغتنامه دهخدا
اثیم . [ اَ ] (اِخ ) لقب ابوجهل . (منتهی الارب ).
-
خربزه ٔ تلخ
لغتنامه دهخدا
خربزه ٔ تلخ . [ خ َ ب ُ زَ / زِ ی ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حنظل . خربزه ٔ ابوجهل . هندوانه ٔ ابوجهل . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کرنج
لغتنامه دهخدا
کرنج . [ ک َ / ک ُ رِ / ک َ رَ ] (اِ)کرنچ . (برهان ). خرمای ابوجهل . (برهان ) (از آنندراج ). نوعی از خرما است که خرمای ابوجهل گویند. (ناظم الاطباء). || زهر قاتل . (برهان ) (آنندراج ).
-
ابوالحکم
لغتنامه دهخدا
ابوالحکم . [ اَ بُل ْ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابوجهل در جاهلیت بدین کنیت مشهور بود و رسول اکرم صلوات اﷲعلیه کنیت او به ابوجهل بگردانید:بوالحکم نامش بد و بوجهل شدای بسا اهل از حسد نااهل شد.مولوی .
-
بوالحکمان
لغتنامه دهخدا
بوالحکمان . [ بُل ْ ح َ ک َ ] (اِ مرکب ) مراداز بیدینان ، چه ابوالحکم کنیت ابوجهل بود، قبل از انکار اسلام چون از اسلام انکار کرد، کنیت او ابوجهل مقرر کردند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به بوالحکم شود.
-
هندوانه ٔ تلخ
لغتنامه دهخدا
هندوانه ٔ تلخ . [ هَِ دِ ن َ / ن ِ ی ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندوانه ٔ ابوجهل . حنظل . رجوع به دو مدخل شود.
-
ابوالحریش
لغتنامه دهخدا
ابوالحریش . [ اَ بُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) پلنگ .نَمر. ابوالابرد. ابوجذامه . (مهذب الاسماء). ابوجهل .
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیرة. رجوع به ابوجهل شود.