کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوجعفر حفصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوجعفر حفصی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر حفصی . [ اَ ج َ ف َ رِ ح َ ] (اِخ ) محمدبن ادریس یمامی . یکی از ادبا و علمای جغرافیا. او راست کتابی مناهل العرب و آن جغرافیای یمامه و بعض نواحی جزیرةالعرب است و یاقوت در معجم خود از او بسیار روایت کند. ابوجعفر را قطعات اشعاری نیز هست .
-
واژههای مشابه
-
ابوجعفر البیری
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر البیری . [ اَ ج َ ف َ رِل ْ ] (اِخ ) الطلیطلی . یکی از شعرا و ادبای مشهور اندلس معاصر ابن جابر و از دوستان وی و شرحی بر کتاب بدیعیه ٔ او دارد به نام طراز الحلة و شفاء الغلة. و چون نابینا بود او را اعمی الطلیطلی نیز می نامیدند.
-
ابوجعفر اموی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر اموی . [ اَ ج َ ف َ رِ اُ م َ ] (اِخ ) ابن وحشیه ٔ کلدانی را کتابی است به نام کتاب مفاوضاته مع ابی جعفر الاموی و سلامةبن سلیمان الاخمیمی فی الصنعة و السحر. (ابن الندیم ).
-
ابوجعفر خازن
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر خازن . [ اَ ج َ ف َ رِ زِ ] (اِخ ) محمدبن الحسین الصغانی الخراسانی المعروف بالخازن المکنی به ابی جعفر. یکی از بزرگترین رجال نجوم و ریاضی در نیمه ٔ اول مائه ٔ چهارم هجری . او را تألیفات عدیده در شعب مختلفه ٔ علوم مزبوره است . شرح حال او در هی...
-
ابوجعفر دامغانی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر دامغانی . [ اَ ج َ ف َ رِ ] (اِخ ) ادیب و مورخی از مردم دامغان . او راست : کتاب الدولةالدیلمیه . (ابن الندیم ).
-
ابوجعفر درقی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر درقی . [ اَ ج َ ف َ رِ دَ ] (اِخ ) از مردم درق ، قریه ای بمرو. او شیخ سمعانیست .
-
ابوجعفر رمادی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر رمادی . [ اَ ج َ ف َ رِ رِ ] (اِخ ) کنیت مقدمی بزمان سامانیان که خود را برابر ابوالحسن سیمجور داشتی و چند بار بفرمان سلاطین سامانی قصد غور کرد لکن او را کاری برنیامد. (از تاریخ بیهقی ).
-
ابوجعفر زیات
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر زیات . [ اَ ج َ ف َ رِ زَی ْ یا ] (اِخ ) محدثی است و لقب او زرقان است .
-
ابوجعفر سبنی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر سبنی . [ اَ ج َ ف َ رِ س َ ب َ ] (اِخ ) محدث است .
-
ابوجعفر طحاوی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر طحاوی . [ اَ ج َ ف َ رِ طَ ] (اِخ ) رجوع به طحاوی ... شود.
-
ابوجعفر طوسی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر طوسی . [ اَ ج َ ف َ رِ ] (اِخ ) محمدبن الحسن بن علی الطوسی ، ملقب به شیخ الطائفه . رئیس فقهای شیعه و چنانکه علامه ٔ حلّی گوید: رئیس الطائفه ، جلیل القدر، عظیم المنزله ، عین ، صدوق ، عارف باخبار و رجال و فقه و اصول و کلام و ادب است و جمیع فضائ...
-
ابوجعفر مدنی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر مدنی . [ اَ ج َ ف َ رِ م َ دَ ] (اِخ ) یزیدبن القعقاع ، مولی عبداﷲبن عیاش بن ابی ربیعه . روایت از ابوهریره و ابن عمر و غیر آن دو آرد و او را قرائتی است . بروزگار خلافت هارون الرشید درگذشت . (ابن الندیم ).
-
ابوجعفر مرادی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر مرادی . [ اَ ج َ ف َ رِ م ُ] (اِخ ) محمدبن منصور. یکی از متکلمین زیدیه است .
-
ابوجعفر واشی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر واشی . [ اَ ج َ ف َ رِ ] (اِخ ) جعفربن (اِخ ) اسحاق واشی قاینی لاهوری . شاعری ایرانی از مردم قاین . عوفی گوید که : شرف الدین احمد ادیب دماوندی گفت که نجیب الملک شرف الخواص ابوطاهر المطهر امتحاناً او را بقصیده ای که در هر بیت عناصر اربعه را جم...