کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوامیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوامیه
لغتنامه دهخدا
ابوامیه . [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) ابن مغیرةبن عبداﷲبن عمروبن مخزوم والد ام المؤمنین ام سلمه . و این ابوامیه را با مسافربن ابی عمرو و زمعةبن اسود ازوادالرکب گفتندی ، از اینرو که در هر کاروان که یکی از آنان بودندی دیگر مردم قافله را زاد نبایستی و ...
-
ابوامیه
لغتنامه دهخدا
ابوامیه . [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن منبه شود.
-
ابوامیه
لغتنامه دهخدا
ابوامیه . [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به امیةبن ابی امیه و محمدبن ابی امیه و علی بن ابی امیه و عبداﷲبن ابی امیةبن ابی امیه و احمدبن امیةبن ابی امیه شود.
-
ابوامیه
لغتنامه دهخدا
ابوامیه . [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) کنیت شریح قاضی . رجوع به شریح بن حارث بن قیس بن الجهم شود.
-
جستوجو در متن
-
شیبانی
لغتنامه دهخدا
شیبانی . [ش َ ] (اِخ ) ابوامیه . تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
-
عسیر
لغتنامه دهخدا
عسیر. [ ع َ ] (اِخ ) چاهی است در مدینه ازآن ِ ابوامیه ٔ مخزومی ، و پیامبر (ص ) آن را الیسیرة نامیده است . (از معجم البلدان ).
-
ابومیمونة
لغتنامه دهخدا
ابومیمونة. [ اَ م َ مو ن َ ] (اِخ ) سلمةبن مجنون . محدث است . و از او شعبةبن الحجاج و ابوامیّه روایت کنند.
-
ابراهیم بن منبه
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن منبه . [ اِ م ِ ن ِ ؟ ] (اِخ )ابوامیه . فقیه و محدث اندلسی . در مریه متولد و در مرسیه و قرطبه استماع حدیث کرده بشرق رحلت کرد و سپس به وطن خود بازگشته در اواسط قرن ششم هجری درگذشت .
-
قتبانی
لغتنامه دهخدا
قتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) شان بن ابوامیه مکنی به ابوحذیفه (ابوحدیقه ) ازکسانی است که در فتح مصر بوده است . وی از رویفعبن ثابت و ابوعمره مزنی روایت کند و شیم بن بنیان و بکربن سواده ٔ حرامی از او روایت دارند. (انساب سمعانی ).
-
قتبانی
لغتنامه دهخدا
قتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) شیم بن قتان از محدثان است . وی ازابوجنادةبن ابوامیه روایت کند. و عباس بن عباس قتبانی و حربن نعیم از او روایت دارند. (انساب سمعانی ).
-
قاضی کندی
لغتنامه دهخدا
قاضی کندی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) شریح بن حارث بن قیس بن جهم کندی ،مکنی به ابوامیه . رجوع به شریح بن حارث بن قیس شود.
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی .[ غ َل ْ لا / غ َ ] (اِخ ) احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویةبن عمروبن خالدبن غلاب غلابی ، مکنی به ابوامیه . وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالدبن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و ...
-
زباری
لغتنامه دهخدا
زباری . [ زَب ْ با ] (اِخ ) محمد مکنی به ابوعبداﷲبن زیادبن زبارکلبی از علماء حدیث و اهل بغداد است . بواسطه ٔ شرفی از قطامی نقل حدیث کرده و احمدبن منصور رمادی از او روایت دارد. زباری اشعار بسیار روایت کرده و در نقل حدیث (برطبق گفته ٔ ابن اثیر) ثقه نیس...
-
شریح
لغتنامه دهخدا
شریح . [ ش َ رَ ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس بن جهم بن معاویةبن ... مرتع کندی ، مکنی به ابوامیه یا ابوعبدالرحمان . شاعر و قاضی و راوی از عمر خطاب است و در 97 یا 98 هجری قمری در 120سالگی در کوفه درگذشت . وی از نامی ترین قاضیان صدر اسلام و اصلش از یمن بود....