کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالورد
لغتنامه دهخدا
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) حرب . رجوع به ابوالورد مازنی شود.
-
ابوالورد
لغتنامه دهخدا
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) در تاریخ الحکماء قفطی در شرح حال علوی الدیری المنجم المصری آمده است که او مدعی بود که کوکبی را رصد و تسخیر کرده است و آن کوکب روحانیی را به نام ابوالورد بخدمت او گماشته است و بتوسط آن روحانی معتوهین را صحت می بخشیده ا...
-
ابوالورد
لغتنامه دهخدا
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) مازنی . صحابیست . بعضی نام او را حرب و صاحب استیعاب ابوالوردبن قیس بن قهر انصاری گفته است . او در حرب صفین در رکاب علی علیه السلام بود.
-
ابوالورد
لغتنامه دهخدا
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) نام شاعریست از عرب .
-
ابوالورد
لغتنامه دهخدا
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) نام کاتب مغیرة.
-
ابوالورد
لغتنامه دهخدا
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) نرَه . شرم مرد.
-
ابوالورد
لغتنامه دهخدا
ابوالورد. [ اَ بُل ْوَ ] (اِخ ) بصری . یکی از امراء جیش حجاج و او در جنگ با شبیب بن یزیدبن نعیم الشیبانی به سال 77 هَ . ق .کشته شد. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 251 شود.
-
ابوالورد
لغتنامه دهخدا
ابوالورد. [اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) ابن ثمانة القشیری . محدث است .
-
جستوجو در متن
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حضرمی . او از ابوایوب و از او ابوالورد روایت کند.
-
قطیعه ٔ اسحاق
لغتنامه دهخدا
قطیعه ٔ اسحاق . [ ق َ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) وی اسحاق ازرق شروی مولی محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس است . منصور در بغداد نزدیک کرخ طرف راست سویقه ٔ ابوالورد زمینی را به وی داد و آن به این نام موسوم گشت . (معجم البلدان ).
-
مجزاءة
لغتنامه دهخدا
مجزاءة. [ م َ زَ ءَ ] (اِخ ) ابن الکوثربن زفربن الحارث الکلابی ، معروف به ابی الورد و از سران سپاه مروان بن محمد (آخرین امویان شام ) بود. زمانی که دولت از مروانیه برگشت او در «قنسرین » والی بود وسپاه عباسیان را اطاعت کرد و چون یکی از سران سپاه عباسی ...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مرة. مری معاویه او را امیر حجاز کرد و مردم او را رد کردند. (العقد الفرید ج 4 ص 89 و 90 از گفته ٔ ابن عباس ). ابن اثر گوید: و در این سال (132 هَ . ق .) حبیب بن مرة مری که از قواد مروان أموی بود بثنیة با أهل و حوران در ارض ب...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی الورد مکنی به ابوالحسن .برادر محمدبن محمدبن عیسی بن عبدالرحمان بن عبدالصمد.ابوالفرج جوزی در صفة الصفوة (ج 2 ص 223) آرد که از جعفربن محمد روایت است که گفت : احمدبن ابی الورد ولی خدا بود چون بر جاهش می افزود تواضع...
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ / ن َرْ رَ / رِ ] (ص ، اِ) از: نر + هَ (پسوند اتصاف ). نرک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مذکر. (ناظم الاطباء). مقابل ماده . (آنندراج ) (برهان قاطع). || آلت تناسل . (برهان قاطع) (آنندرا...