کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالفیض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالفیض
لغتنامه دهخدا
ابوالفیض . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن شیخ مبارک متخلص به فیضی (954 - 1011 هَ . ق .). برادر ابوالفضل ناگری . او را به زبان فارسی اشعاری است بشیوه ٔ هندیان و منظومه ٔ افسانه ٔ نل و دمن و تفسیر سواطعالالهام (1002) از اوست و در این تفسیر همه ٔ آیات قرآن...
-
ابوالفیض
لغتنامه دهخدا
ابوالفیض . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ثوبان بن ابراهیم . رجوع به ذوالنون مصری ... شود.
-
ابوالفیض
لغتنامه دهخدا
ابوالفیض . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ذوالنون . ثوبان بن ابراهیم مصری . رجوع به ذوالنون مصری ... شود.
-
ابوالفیض
لغتنامه دهخدا
ابوالفیض . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) سالم . محدث است و ابن ادریس از او روایت کند.
-
ابوالفیض
لغتنامه دهخدا
ابوالفیض . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) محرم بن پیر محمدبن مزید. رجوع به محرم ... شود.
-
ابوالفیض
لغتنامه دهخدا
ابوالفیض . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) یوسف بن سَفْر. رجوع به یوسف ... شود.
-
ابوالفیض
لغتنامه دهخدا
ابوالفیض . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ )محمدبن علی بن عبداﷲبن حلّی . رجوع به محمد... شود.
-
ابوالفیض
لغتنامه دهخدا
ابوالفیض .[ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن سبحان قلی . هشتمین از امرای جانی یا هشترخانی بخارا (از 1117 تا 1167 هَ . ق .). این امیر تنها بر ممالک آن سوی جیحون حکم میراند.
-
جستوجو در متن
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابوالفیض . محدث است و ابن ادریس از او روایت کند. رجوع به ابوالفیض شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ثوبان بن ابراهیم . رجوع به ذوالنون مصری شود. و بعضی کنیت او را ابوالفیض گفته اند.
-
فروغمندی
لغتنامه دهخدا
فروغمندی . [ ف ُ م َ ] (حامص مرکب ) درخشانی . نورانی بودن : پیشانیش از فروغمندی صبح دو جهان بسربلندی .شیخ ابوالفیض فیضی (از آنندراج ).
-
گردش قرعه
لغتنامه دهخدا
گردش قرعه . [ گ َ دِ ش ِ ق ُ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از غلطیدن قرعه است . (آنندراج ) : غافل مگشای چشم پرشنگ بر گردش قرعه های نیرنگ .شیخ ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).
-
وهمناک
لغتنامه دهخدا
وهمناک . [ وَ ] (ص مرکب ) دارای شک . شاک ّ. بدگمان . وهمی و گمان کننده . (آنندراج ) : طبع تو اگرچه وهمناک است چون من به توام تو را چه باک است . ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).|| ترسان . ترسنده . || هولناک . مخوف . خوفناک . خطرناک . (آنندراج ).
-
سواد زدودن
لغتنامه دهخدا
سواد زدودن . [ س َ زِ / زُ دو دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دور کردن سیاهی . (آنندراج ) : بزدود سواد کفر ز ایام بر هند نشاند نور اسلام .شیخ ابوالفیض فیاض (از آنندراج ).