کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالفضل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن ابی نصر احمدبن علی میکالی . ملقب بامیرالوزراء میکالی و پسر و پدر هردو ممدوح اسدی طوسی باشند.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) (امیرشیخ ...) ابن امیر علیکه . شاهرخ بن تیمور پس از مرگ امیر علیکه مناصب وی را به فرزند ارشد او امیرشیخ ابوالفضل تفویض کرد و در شهور سنه ٔ خمسین و ثمانمائه (850 هَ . ق .) آنگاه که شاهرخ به قصد شیراز بری رسید امیرسلط...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) (حاج میرزا...) ابن ابی القاسم (حاج میرزا...) معروف بکلانتری . از علمای قرن سیزدهم ساکن طهران . او راست : کتاب شفاءالصدور.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) (رئیس ...) رجوع به حبیب السیر چ طهران ص 363 و 366 شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) (میر...) در لغت نامه ها این بیت از رودکی آمده است :چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز.و امیر ابوالفضل که بر ملکان برتری داشته باشد در معاصرین رودکی به دست نیامده . شایددر بیت تصحیفی ا...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن اَحْنف . رجوع به ابن احنف شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن . یکی از امیرزادگان بنی مرین برادر ابی عنان . او بروزگار پدر ولایت تونس داشت و بزمان فرمانروائی برادر خود ابوعنان حکمران غرناطه بود و سپس عصیان ورزید و مأخوذ و مقتول گشت . رجوع به ابوعنان ... شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهر. رجوع به ابن ابی طاهر شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن حجرعسقلانی . رجوع به ابن حجر ابوالفضل شهاب الدین شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن حنزابه . رجوع به ابن حنزابه ... شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن خازن . رجوع به ابن خازن ... شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن شرائطی . رجوع به ابوالفضل بن یامین شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن صول . رجوع به ابن صول و رجوع به معجم الأدباء چ مارگلیوث ج 6 ص 88 شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن عبدالظاهر. رجوع به ابن عبدالظاهر محیی الدین ... شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن عربشاه . رجوع به ابن عربشاه عبدالوهاب بن احمد... شود.