کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالخصیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالخصیب
لغتنامه دهخدا
ابوالخصیب . [ اَ بُل ْ خ َ ] (اِخ ) زیادبن عبدالرحمن بصری . محدث است .
-
ابوالخصیب
لغتنامه دهخدا
ابوالخصیب . [ اَ بُل ْ خ َ ] (اِخ ) نام قصری بخارج کوفه در جهت نجف و آنرادو سطح پهناور بود یکی از آن دو پنجاه زینه بلندتر از دیگری و درون آن را به انواع تصنع پرداخته بودند.راجع بدین قصر اشعار و نوادر و حکایات بسیار است .
-
ابوالخصیب
لغتنامه دهخدا
ابوالخصیب . [ اَ بُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) گوشت . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء).
-
ابوالخصیب
لغتنامه دهخدا
ابوالخصیب .[ اَ بُل ْ خ َ ] (اِخ ) نام شاخابه ای از شطالعرب نزدیک بصره و نام ناحیتی بحوالی آن ، و آنرا ابوالخصیب مرزوق حاجب منصور دوانیقی یکی از موالی حفر کرده است .
-
جستوجو در متن
-
دیر مارت مریم
لغتنامه دهخدا
دیر مارت مریم . [ دَ رِ رَ م َرْ ی َ ] (اِخ ) دیری قدیم از بناهای آل منذر در نواحی حیره بین خورنق و سدیر و قصر ابوالخصیب . مشرف بر نجف . (از معجم البلدان ).
-
قصر ابی الخصیب
لغتنامه دهخدا
قصر ابی الخصیب . [ ق َ رُ اَبِل ْ خ َ ] (اِخ ) در بیرون شهر کوفه نزدیک سدیر واقعاست . این قصر یکی از تفریحگاههایی است که بر شهر نجف مشرف است . ابوالخصیب بن ورقاء مولی منصور دوانیقی یکی از دربان های این قصر بوده است . (معجم البلدان ).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عبدالعزیز مکنی به ابوالخصیب قاضی . راوی بود و از محمدبن حمید و عبدالسلام بن صالح روایت داشت و ابوالطیب محمدبن عبداﷲ شعیری از او روایت کرد. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 221).
-
ابوخصیب
لغتنامه دهخدا
ابوخصیب . [ اَ خ َ ] (اِخ ) وهیب بن عبداﷲ نسائی . یکی از رجال خراسان . وی بزمان هارون خلیفه بر عرب طغیان کرد و هارون علی بن عیسی بن ماهان را بدفع او فرستاد و در حربی که به سال 183 هَ . ق . روی داد مغلوب گشت و بار دیگر در 185 ابیورد و طوس و نیشابور را...
-
طاق
لغتنامه دهخدا
طاق . (اِخ ) حصاری است در طبرستان . منصور خلیفه ٔ عباسی ابوالخصیب را والی قومس و جرجان و طبرستان کرد و فرمان داد که از راه جرجان بدانجا درآید و هم به ابن عون نوشت که به طبرستان رود بدان نهج که از قومس بگذرد، در آن هنگام اسپهبد، در شهر اسپهبدان اقامت ...
-
اصفهبد
لغتنامه دهخدا
اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) خورشید، نواده ٔ فرخان اسپهبد. از ملوک طبرستان بود. پدر وی آذرمهر پس از اسپهبد فرخان 12 سال سلطنت کرد. خواندمیر آرد: چون بمقتضای روش سپهر آذرمهر پهلو بر بستر ناتوانی نهاد و پسرش اسپهبد خورشید بحد بلغا نرسیده بود وصی...
-
طبرستان
لغتنامه دهخدا
طبرستان . [ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) (از: طبر+ ستان ، مزید مؤخر مکان ) لغتاً بمعنی مکان طبر (تپور) ها. و تپور نام قوم قدیمی ساکن آن ناحیت بوده است . (برهان ). بلادی است فراخ و وسیع طبری منسوب به آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤلف روضات الجنات ذیل ترجمه...
-
گوشت
لغتنامه دهخدا
گوشت . (اِ) لحم . ماده ای نرم و سرخ و گاه سفید که استخوانهای اندام آدمی و دیگر جانوران را پوشاند محتوی عروق و اعصاب و عامل جریان خون و به پوست بدن پوشیده شود. قسمت نرم محاط به پوست از آدمی و جانوران و پرندگان وماهیان ، و بیشتر به مصرف تغذیه رسد. ماده...
-
صاحب الزنج
لغتنامه دهخدا
صاحب الزنج . [ ح ِ بُزْ زَ ](اِخ ) ابن اثیر در حوادث سال 255 هَ . ق . گوید: به شوال این سال در فرات بصره مردی خروج کرد و خود را علی بن محمدبن احمدبن عیسی بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواند و زنگیان را که در سباخ بودند فراهم ساخت و از دجله ...