کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالبرکات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوالبرکات
لغتنامه دهخدا
ابوالبرکات . [ اَ بُل ْ ب َ رَ ] (اِخ ) کنیت ابن انباری . رجوع به ابن انباری کمال الدین ... شود.
-
ابوالبرکات
لغتنامه دهخدا
ابوالبرکات . [ اَ بُل ْ ب َ رَ ] (اِخ ) کنیت ابن مستوفی مبارک بن احمد اربلی ، صاحب تاریخ اربل . رجوع به ابن مستوفی ... شود.
-
ابوالبرکات
لغتنامه دهخدا
ابوالبرکات . [ اَ بُل ْ ب َ رَ ] (اِخ ) نجم الدین خبوشانی محمدبن الموفق بن سعیدبن علی بن الحسن بن عبداﷲ. فقیه شافعی . در فقه شاگرد محمدبن یحیی مؤلف تحقیق المحیط، و سلطان صلاح الدین باشاره ٔ او مدرسه ٔ مجاور ضریح امام شافعی را در قرافةالصغری بساخت و ...
-
ابوالبرکات
لغتنامه دهخدا
ابوالبرکات . [ اَ بُل ْ ب َرَ ] (اِخ ) رجوع به ابن ایاس محمدبن احمد... شود.
-
واژههای مشابه
-
ابوالبرکات بغدادی
لغتنامه دهخدا
ابوالبرکات بغدادی . [ اَ بُل ْ ب َ رَ ت ِ ب َ ] (اِخ ) هبةاﷲبن یعلی بن ملکاء بلدی بغدادی ، طبیب و فیلسوف یهودی . ملقب به اوحدالزمان ازمردم بلد در طریق بغداد به موصل . او به قرن ششم میزیست . در ابتداء به بغداد شد و نزد ابوالحسن سعیدبن هبةاﷲ دانش طب فر...
-
ابوالبرکات بیهقی
لغتنامه دهخدا
ابوالبرکات بیهقی . [ اَ بُل ْ ب َ رَ ت ِ ب َ هََ ] (اِخ ) ملقب به مجدالدین . شاعری ازمردم بیهق . او مداحی تاج الدین رئیس خراسان می کرد.
-
جستوجو در متن
-
اوحدالزمان
لغتنامه دهخدا
اوحدالزمان . [ اَ ح َ دُزْ زَ ] (اِخ ) رجوع به ابوالبرکات بغدادی شود.
-
عبدالبر
لغتنامه دهخدا
عبدالبر.[ ع َ دُل ْ ب َرر ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابوالبرکات . رجوع به ابن شحنه قاضی القضات عبدالبر... شود.
-
رزیز
لغتنامه دهخدا
رزیز. [ رُ زَ ] (اِخ ) ابوالبرکات مسلم بن برکات بن رزیز. استاد دمیاطی است . (منتهی الارب ).
-
عمادالدین
لغتنامه دهخدا
عمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) مکنی به ابوالبرکات . وزیر سلطان مسعودبن محمد سلجوقی . رجوع به عمادالدین درگزینی شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد، مکنی به ابوالبرکات . رجوع به عمر کوفی شود.
-
استاد
لغتنامه دهخدا
استاد. [ اُ ] (اِخ ) لقب ابوالبرکات ، طبیب ، صاحب کتاب معتبر، و چون در طب استاد گویند مراد او باشد.
-
انباری
لغتنامه دهخدا
انباری . [اَم ْ ] (اِخ ) ابوالبرکات کمال الدین عبدالرحمان بن محمدبن عبیداﷲ انصاری . و رجوع به ابن انباری ... شود.