کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابلهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابلهی
لغتنامه دهخدا
ابلهی . [ اَ ل َ ] (حامص ) بلاهت . حماقت . رعونت . رعنائی . حمق . تناوک . غمری . خویلگی . سرسبکی . ساده لوحی . گولی . کم خردی . نادانی . سلیم دلی : ز بهر کسان رنج بر تن نهی ز کم دانشی باشد و ابلهی . فردوسی .نبیره که جنگ آورد با نیاهم از ابلهی است و ک...
-
جستوجو در متن
-
مبالهه
لغتنامه دهخدا
مبالهه . [ م ُ ل َ هََ ] (ع مص ) ابلهی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خود را ابله نمودن بی ابلهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
خرکسی
لغتنامه دهخدا
خرکسی . [ خ َ ک ُ ] (حامص مرکب ) حماقت . ابلهی . کون خری . (آنندراج ).
-
نفهمی
لغتنامه دهخدا
نفهمی . [ ن َ ف َ ] (حامص مرکب ) نفهم بودن . فهم نداشتن . بی شعوری . ابلهی . نادانی .
-
فراپوش
لغتنامه دهخدا
فراپوش . [ ف َ ] (اِمص مرکب ) بیهوشی . (آنندراج ) (انجمن آرا). حماقت و گولی و ابلهی و نادانی . (ناظم الاطباء).
-
یالو
لغتنامه دهخدا
یالو. (اِ) ابلهی و والهی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 415).
-
ناهوشیاری
لغتنامه دهخدا
ناهوشیاری . [ هوش ْ ] (حامص مرکب ) هوشیار نبودن . نابخردی . بی کیاستی . || مدهوشی . بیهوشی . حالت بیخودی و بیهوشی . بهوش نبودن . || دیوانگی . ابلهی . حماقت : که او را شماخواستگاری کنیدبدینگونه ناهوشیاری کنید. شمسی (یوسف و زلیخا).- ناهوشیاری کردن ؛ ا...
-
ابلوک
لغتنامه دهخدا
ابلوک . [ اَ ] (ص ) مردم منافق و دورنگ و فضول . (برهان ) : بود از آن جوق قلندر ابلهی مرد ابلوکی رغیبی بی رهی . شاه داعی شیرازی .رجوع به ابلک شود.
-
ناهوشمندی
لغتنامه دهخدا
ناهوشمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) ناهوشیاری . بی هوشی . بی عقلی . بی فراستی . ابلهی . کانائی . کودنی . بلاهت . ناهوشمند بودن . مقابل هوشمندی . رجوع به ناهوشمند و هوشمندی شود.
-
چلمنی
لغتنامه دهخدا
چلمنی . [ چ ُ م َ ] (حامص ) در تداول عامه ، به معنی گولی و سادگی و پخمگی است . فریب خوارگی . ابلهی . سفاهت . پفیوزی . و رجوع به چلمن شود.
-
کله خری
لغتنامه دهخدا
کله خری . [ ک َل ْ ل َ / ل ِخ َ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، احمقی . ابلهی . (فرهنگ فارسی معین ). صفت کله خر. و رجوع به کله خر شود.
-
غفول
لغتنامه دهخدا
غفول . [ غ َ ] (ع ص ) شتر ماده که به سبب متانت و رزانت از چیزی نرمد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر ماده ٔ ابلهی که از شیر دادن به بچه ٔ از شیر بازگرفته شده امتناع نکند و به دوشیدن شیر از وی بی اعتنا باشد. (از اقرب الموارد).
-
روح امین
لغتنامه دهخدا
روح امین . [ ح ِ اَ ] (اِخ ) روح الامین . جبرئیل : برند و خوانند از ابلهی و حمق و جنون ثنای روح امین را بنزد دیو رجیم . سوزنی .و رجوع به روح الامین و جبرئیل و روح و روح القدس شود.
-
سراوشان
لغتنامه دهخدا
سراوشان . [ س َ اَ / اُو ] (نف مرکب ) سرافشان . رقصنده که حرکات سبک و ابلهانه کند : ای حجت خراسان کوته کن دست از هر ابلهی و سراوشانی .ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 478).