کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابلاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابلاغ
لغتنامه دهخدا
ابلاغ . [ اِ ] (ع مص ) رسانیدن . گذاردن (پیام ). ایصال . انهاء. || انذار. (تاج المصادر بیهقی ).
-
واژههای همآوا
-
ابلاق
لغتنامه دهخدا
ابلاق . [ اِ ] (ع مص ) پیسه شدن . || سپید دست و پا شدن تا ران . || تمام گشادن دروازه را. فاگشادن در. || بند کردن . بستن . (ازاضداد است ). || بچه ٔ ابلق برآوردن فحل .
-
جستوجو در متن
-
ایل جاری کردن
لغتنامه دهخدا
ایل جاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر کردن . ابلاغ کردن . اطلاع دادن مردم ده را برای کاری .
-
مبلغ
لغتنامه دهخدا
مبلغ. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) رساننده . (آنندراج ). ابلاغ کننده . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تشخیت
لغتنامه دهخدا
تشخیت . [ ت َ ] (ع مص ) رسانیدن . (منتهی الارب ). ابلاغ . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد).
-
مبلغ
لغتنامه دهخدا
مبلغ. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) رسانیده شده . صیغه ٔ اسم مفعول از ابلاغ است و متفرع از ابلاغ که به معنی رسیدن و کامل شدن است . چنانکه گویند این کودک بالغ شده و در فارسی نیز ترجمه ٔ بلوغ که رسیدن است به معنی کامل شدن بسیار می آید چنانکه گویند که این میوه رسی...
-
رسانده
لغتنامه دهخدا
رسانده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف ) متصل شده . (فرهنگ فارسی معین ). الحاق شده . اتصال داده شده . (یادداشت مؤلف ). || انتقال داده . || حمل کرده . || ابلاغ شده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رساندن شود.
-
نایب عام
لغتنامه دهخدا
نایب عام . [ ی ِ ب ِ عام م / ی ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اعتقاد شیعه ٔ امامیه ، فقها و مجتهدین نایب عام امام زمانند در ابلاغ احکام شرع و اخذ سهم امام .
-
ارته باذ
لغتنامه دهخدا
ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) از بزرگان پارس معاصر کوروش بزرگ هخامنشی . وی خود را از بنی اعمام کوروش میدانست . وی از جانب کوروش نزد مادیها فرستاده شد تا امر کیاکسار را ابلاغ کند.
-
بخشنامه
لغتنامه دهخدا
بخشنامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) حکم یا دستوری که از طرف وزارتخانه یا مؤسسه ای در نسخه های متعدد نویسند و به شعب و کارمندان ابلاغ کنند. متحدالمآل . (فرهنگ فارسی معین ). || هبه نامه . بخشش نامه . (از ناظم الاطباء).
-
مواعد
لغتنامه دهخدا
مواعد. [ م َ ع ِ ] ج ِ موعد. سررسیدها.وعده ها. (ناظم الاطباء): مواعدی را که قانون معین نکرده است دادگاه معین خواهد کرد. (ماده ٔ 611 آیین دادرسی مدنی ). مواعدی که ابتدای آن تاریخ ابلاغ یا اعلام است روز ابلاغ و اعلام و همچنین روز اقدام جزء مدت محسوب نم...
-
اظهارنامه
لغتنامه دهخدا
اظهارنامه . [ اِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته ای که افراد راجع به معاملات و تعهدات خود با طرف در آن اظهاراتی می کنند و بوسیله ای رسمی در ضمن ورقه ٔ مزبور (اظهارنامه ) توسط اداره ٔ ثبت اسناد یا دفتر دادگاه ها به طرف ابلاغ می کنند. برای اینکه اظهارنامه...
-
دعا رساندن
لغتنامه دهخدا
دعا رساندن . [ دُ رَ/ رِ دَ ] (مص مرکب ) رساندن درود از کسی به کس دیگر. ابلاغ کردن دعا و ثنا از یکی به دیگری : از ماش بسی دعا و خدمت برسان گو یاد ز دوستان چنین خواهی کرد. سعدی .ای باد اگر به گلشن روحانیان روی یار عزیز را برسانی دعای یار.سعدی .