کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ابقع
لغتنامه دهخدا
ابقع. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ)پیسه . ابرص . سیاه و سپید. کلاغ پیسه . کلاغ سیاه و سپید. زاغ پیسه . (زمخشری ). زاغ دورنگ . || اسب پیسه را نیز گویند. (مهذب الاسماء). || هر مرغ که سیاه و سپید باشد. || جانور سیاه وسپید. || و ابقع از مرغان و سگان بمنزله ٔابلق...
-
جستوجو در متن
-
ابقاء
لغتنامه دهخدا
ابقاء. [اِ ] (ع مص ) اِبقا. باقی داشتن . بجای ماندن چیزی را. باقی ماندن . زنده داشتن . باقی گذاشتن : باقی بادی که از بداندیشان تیغت نکند بهیچوقت ابقا. مسعودسعد.|| رعایت ، مرحمت کردن . بخشودن . مهربانی کردن . بر کسی شفقت کردن . || اصلاح میان قومی : آن...
-
جاردو
لغتنامه دهخدا
جاردو. (اِخ ) امیری از امیران لشکر اَبَقا که به سیستان حمله بردند. (تاریخ سیستان ص 405).
-
عبدالعزیز
لغتنامه دهخدا
عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عمربن عبدالعزیزبن مروان بن الحکم الاموی . یزیدبن ولید وی را امارت مکه و مدینه داد و مروان بن محمد نیز وی را در آن شغل ابقا کرد. در حدود سال 148 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ] (اِخ ) از امرای ابقا (اباقاخان پسر هلاکو) که در سال 675 هَ . ق . با تنی چند از امرای دیگر به سیستان لشکر کشید. رجوع به تاریخ سیستان ص 405 و 406 شود.
-
مجاملت کردن
لغتنامه دهخدا
مجاملت کردن . [ م ُ م َ / م ِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیکویی کردن . خوشرفتاری کردن . مدارا کردن : هرگاه که دست یابند هیچ ابقا و مجاملت نکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 538). و رجوع به مجاملت و مجاملة شود.
-
اسپاهی
لغتنامه دهخدا
اسپاهی . [ اِ ] (ص نسبی ، اِ) سپاهی . لشکری : وقتی اسپاهی مسلمان بودندی صوفیان را سرزنش کردندی که مباحی اند هرچه یابند بخورند این ساعت بحقیقت مباحی ترکان و اسپاهیانند... که بر هیچ ابقا نمی کنند. (راحة الصدور راوندی ).
-
عبیدا
لغتنامه دهخدا
عبیدا. [ ع ُ ب َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سلیمان بن وهب ، مکنی به ابوالقاسم . وزیر و از اکابر کتاب بود. المعتمد علی اﷲ وی را به وزارت خود برگزید و بعد از وی المعتضد باﷲ نیز وی را بدان سمت ابقا کرد. وزارت او مدت بیست سال طول کشید و به سال 288 هَ . ق . د...
-
جاردونقره
لغتنامه دهخدا
جاردونقره . [ ] (اِخ ) نام یکی از امیران لشکر اَبَقا که به سیستان حمله کردند و در تاریخ سیستان (ص 450) «دلغره » ضبط شده ، لیکن مرحوم بهار در ذیل همان صفحه بنقل از احیاء الملوک (ص ب 38) ملک حسین سیستانی «جادونقره » ضبط کرده است . (تاریخ سیستان چ بهار ...
-
اجلاف
لغتنامه دهخدا
اجلاف . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جِلف . مردمان فرومایه و سفله . سبک ساران . سبک مایگان : چون شب دررسید اجلاف آن عرب بر او هجوم کردند و جان عزیز او بر باد دادند و خون شریف او در خاک ریختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از روی حمیت دین و غیرت اسلام . جایز نمی ...
-
مرافعة
لغتنامه دهخدا
مرافعة. [ م ُ ف َ ع َ ] (ع مص ) چیزی با کسی به ملک یا به قاضی برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکایت بردن پیش حاکم و نزدیک حاکم شدن با خصم . (آنندراج ). شکایت کردن از کسی و نزد حاکم بردن او را برای محاکمه و داوری . (از متن اللغة) (از اقرب الم...
-
اسکنان
لغتنامه دهخدا
اسکنان . [ ] (اِخ ) قلعه ای بفارس : سلطان (محمد خوارزمشاه ) بر اتابک سعد ابقا نمود و او پسر بزرگتر خود اتابک زنگی را بنوا بسلطان داد و او قلعه ٔ اصطرخ و اسکنان را با چهار دانگ محصول فارس سلطان را مقرر داشت تا اجازت مراجعت یافت . (جهانگشای جوینی چ قزو...
-
جرجرایی
لغتنامه دهخدا
جرجرایی . [ ] (اِخ ) علی بن احمد مکنی به ابوالقاسم . از وزرای هوشمند بود. وی به جرجرایا در سواد عراق بدنیا آمد و در مصر سکونت کرد و در زمان الحاکم فاطمی شکایات فراوانی از او شد و به همین جهت گرفتار گردید و در 403 هَ . ق . به بند افتاد پس رها شد بعدها...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هولا کو تکودار. او پس از درگذشتن برادر خود به سال 681 هَ .ق . ابقاخان وارث تاج و تخت شدو مسلمانی گرفت و نام خویش تکودار را باحمد بگردانید و عساکر و طائفه ٔ خویش را بقبول اسلام خواند و بهمه ٔ پادشائی های مسلمانی سفراء فرستا...