کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابستن کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبستن
لغتنامه دهخدا
آبستن . [ ب ِ ت َ ] (ص ) هر مادینه از انسان و حیوان که بچه در شکم دارد. حامل . حامله . آبست . بارور. باردار. حُبْلی ̍. (دهار). بارگرفته . حمل برداشته : پریچهره آبستن آمد ز مای پسر زاد از این نامور کدخدای . فردوسی .که ازبهر اوازدرِ بستن است همان نیز ب...
-
آبستن شدن
لغتنامه دهخدا
آبستن شدن . [ ب ِ ت َش ُ دَ ] (مص مرکب ) آبستن گشتن . آبستن گردیدن . آبستن آمدن . تمخض . حَبَل . (دهار). بار گرفتن . بار برداشتن . حامله گشتن . حمل برداشتن . بچه گرفتن . زه برداشتن . باربردار شدن ماده از نر. || زنده شدن و شکوفه ٔ خرد برآوردن درخت در ...
-
آبستن گشتن
لغتنامه دهخدا
آبستن گشتن . [ ب ِ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آبستن شدن . رجوع به آبستن شدن شود : این بلایه بچگان را ز چه کس آمده زِه همه آبستن گشتند به یک شب کِه ْ و مِه ْ. منوچهری .|| رشوه در خفا ستده بودن .
-
واژههای همآوا
-
آبستن کردن
لغتنامه دهخدا
آبستن کردن . [ ب ِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احبال . (زوزنی ). القاح .
-
جستوجو در متن
-
وحام
لغتنامه دهخدا
وحام . [ وِ/ وَ ] (ع اِمص ) میل به خوراکهای بد و یا ادویه ٔ قوی و تند. (از بحرالجواهر). نیک گرایش و آرزومندی آبستن به خوردن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) ویار. ویارانه . آن چیز که زن حامله آرزو کند. (مهذب الاسماء). || (مص ) رسوایی کرد...
-
ویار کردن
لغتنامه دهخدا
ویار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ویار شدن . هوس کردن زن آبستن خوردن چیزهای مخصوص را از غذا و غیر آن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
القاح
لغتنامه دهخدا
القاح . [ اِ ] (ع مص ) گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). عمل لقاح کردن به خرما. رجوع به لقاح شود. || آبستن گردانیدن . گویند: القح الفحل الناقة؛ یعنی شتر نر شترماده را آبستن کرد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). آبستن...
-
طرة
لغتنامه دهخدا
طرة. [ طَرْ رَ ] (ع اِ) تهیگاه . || (مص ) آبستن کردن گشن ماده را به یک آمیزش . (منتهی الارب ).
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اُم ْ ما ] (ترکی ، اِ) اُمّاخ . خواستن دل زن آبستن چیزی را و هوس شدید آن کردن . (فرهنگ فارسی معین ). ویار. || در تداول مردم آذربایجان ، طعامی که برای زن آبستن برند: لقمه ٔ اما.- اما شدن ؛ (در تداول زنان ) پیدا شدن مرضی از نخوردن طعامی که شخصی...
-
کره کشی کردن
لغتنامه دهخدا
کره کشی کردن . [ ک ُرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گشنی دادن مادیان تا نتاج آرد. (یادداشت مؤلف ). آبستن کردن مادیان تا بچه آرد. کره کشیدن .
-
تقحیط
لغتنامه دهخدا
تقحیط. [ ت َ ] (ع مص ) گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آبستن کردن زن را. (از اقرب الموارد).
-
اثقال
لغتنامه دهخدا
اثقال . [ اِ ] (ع مص ) گران کردن . (تاج المصادر). گران کردن بوزن . گرانبار کردن . (منتهی الارب ). || گران شدن . (تاج المصادر). || گرانبار شدن . || بار دادن بر کسی . (منتهی الارب ). || گران شدن آبستن . (زوزنی ): اثقلت المراءة؛ گران و ظاهر شد آبستنی او...
-
تلقح
لغتنامه دهخدا
تلقح . [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص ) آبستن وار نمودن ناقه . || منسوب کردن کسی را به گناه ناکرده . || بدست اشاره کردن در سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).