کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابستنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبستنی
لغتنامه دهخدا
آبستنی . [ ب ِ ت َ ] (حامص ) حَبَل . (دهار). حمل . باروری . بار : ترا پنج ماهست از آبستنی از این نامور بچه ٔ رستنی . فردوسی .زآبستنی تهی نشوی هرگزهرچند روزروز همی زایی . ناصرخسرو.- امثال :آبستنی نهان بود و زادن آشکار .
-
باد آبستنی
لغتنامه دهخدا
باد آبستنی . [ دِ ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) بادی که درخت را باردار کند. (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
آبستنی
لغتنامه دهخدا
آبستنی . [ ب ِ ت َ ] (حامص ) حَبَل . (دهار). حمل . باروری . بار : ترا پنج ماهست از آبستنی از این نامور بچه ٔ رستنی . فردوسی .زآبستنی تهی نشوی هرگزهرچند روزروز همی زایی . ناصرخسرو.- امثال :آبستنی نهان بود و زادن آشکار .
-
جستوجو در متن
-
ابعاء
لغتنامه دهخدا
ابعاء. [ اِ ] (ع مص ) بر گناه انگیختن . || به آبستنی دادن .
-
باروری
لغتنامه دهخدا
باروری . [ وَ ] (حامص مرکب ) عمل بارور. آبستنی . حمل .
-
بارداری
لغتنامه دهخدا
بارداری . (حامص مرکب ) آبستنی . حَمْل . جنین داری .
-
حاملگی
لغتنامه دهخدا
حاملگی . [ م ِ ل َ / ل ِ ] (حامص ) بارداری . آبستنی .
-
کمون
لغتنامه دهخدا
کمون . [ ک َ ] (ع ص ) ناقة کمون ؛ ناقه ای که آبستنی خود پنهان دارد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ماده شتری که آبستنی خود پنهان دارد. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
مقص
لغتنامه دهخدا
مقص . [ م ُ ق ِص ص ] (ع ص ) شاة مقص ؛ گوسپندی که پیدا گردد آبستنی آن . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اسب یا گوسفندی که آبستنی آن آشکار شده باشد. ج ، مَقاص ّ. (از اقرب الموارد).
-
محبل
لغتنامه دهخدا
محبل . [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] (ع ص ) حاصل شده از بارداری و آبستنی . (ناظم الاطباء).
-
اخفاد
لغتنامه دهخدا
اخفاد. [ اِ ] (ع مص ) اخفاد ناقه ؛ بچه ٔناقص انداختن او. آبستنی نمودن او بی حمل خود را.
-
پری شکم
لغتنامه دهخدا
پری شکم . [ پ ُ ی ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) بطنة. کظّة. سیری . || آبستنی . حاملگی .
-
ابراق
لغتنامه دهخدا
ابراق . [ اِ ] (ع مص ) برق افتادن بر کسی . رسیدن برق کسی را.زدن برق کسی را. || برداشتن ناقه دم خود را در اثر آبستنی . || ترسانیدن مردم . بیم کردن . توعید کردن . تهدید کردن . (زوزنی ). || ریختن آب بر روغن زیت . || تندر و درخش آوردن آسمان . || برق افتا...