کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لگد بر ابر زدن
لغتنامه دهخدا
لگد بر ابر زدن . [ ل َ گ َ ب َ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از داعیه ٔ رفعت کردن و مردم را به چشم کم دیدن . (آنندراج ).
-
بوت ابر بوت
لغتنامه دهخدا
بوت ابر بوت . [ اَ ب َ ] (اِ مرکب ) بوط ابر بوط. بوته بر بوته . رجوع به همین ترکیب شود.
-
چقاماران بی ابر
لغتنامه دهخدا
چقاماران بی ابر. [ چ َ ن ِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میاندربند. بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 55 هزارگزی شمال باختر شوسه ٔ سنندج واقع است . دامنه و سردسیر است و 400 تن سکنه دارد. آبش از سراب بی ابر، محصولش غلات ، حبوبات ، برنج ، چغندر قند، و...
-
واژههای همآوا
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع َ ] (ع مص )عبرت گرفتن . (اقرب الموارد): اللهم اجعلنا ممن یعبرالدنیا و لایعبر؛ ای ممن یعتبرها و لایموت سریعاً حتی یرضیک بالطاعة. (اقرب الموارد). || گرمی چشم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تذکر. اتعاظ. || تکریم و تعظیم و احترام . (ناظم ال...
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع َ ] (مص ) عبور کردن و گذشتن از وادی و نهر و جوی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیان کردن خواب و خبر دادن مآل کار. (منتهی الارب ). تعبیرکردن خواب و خبردادن از آنچه پایان بدان می انجامد. (اقرب الموارد). تعبیر گفتن خواب . (غیاث اللغات ). |...
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع َ ب ِ ] (ع ص ) رجل عَبر؛ مرد با اشک . (منتهی الارب ). ذوالعبرة و الحزن . (اقرب الموارد). || سهم عبر؛ تیر که پر فراوان دارد. (اقرب الموارد).
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع ِ ] (اِخ ) آنچه ازغربی فرات تا بریه ٔ عرب است . (منتهی الارب ). ما اُخذعلی غربی الفرات الی بریة العرب . (اقرب الموارد).
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع ِ ] (ع اِ) کناره ٔ رودبار. (اقرب الموارد). || بنات عبر؛ دروغ و باطل . || (ص ) مجلس عبر؛ مجلس بسیار اهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آنچه در خور بود کاری را از مردیا زن یا شتر. (اقرب الموارد). || ناقة عبر اسفار بفتح یا ضم اول ؛ ناقه ٔ ...
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ عبرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) بسیار از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زن بی فرزند.زن فرزندمرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ابر سخت روان . || عقاب . || گرمی چشم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آ...
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع ُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَبور. رجوع به عَبور شود.
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ع ُ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
آبر
لغتنامه دهخدا
آبر. [ ب ِ ] (ع ص ) آنکه تأبیر خرمابن کند. خرماگشن دهنده . (مهذب الاسماء). رجوع بتأبیر شود.
-
آبر
لغتنامه دهخدا
آبر. [ ب ُ ] (اِخ ) قریه ای از سیستان ، و ابوالحسن محمدبن حسین بن ابراهیم بن عاصم آبری از ائمه ٔ حدیث بدانجا منسوب است . (معجم البلدان ).