کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابریشمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابریشمی
لغتنامه دهخدا
ابریشمی . [ اَ ش َ ] (ص نسبی ) ابریشم فروش . ابریشم تاب . ابریسمی . || از ابریشم : دستمال ابریشمی . || منسوب به ابریشم .
-
جستوجو در متن
-
ریشمانی
لغتنامه دهخدا
ریشمانی . (ص نسبی ) ریشمان . ابریشمین . (ناظم الاطباء). رجوع به ریشمان و ابریشمی شود.
-
دارایی
لغتنامه دهخدا
دارایی . (اِ) یک نوع پارچه ٔ ابریشمی که چند تاری پنبه در آن باشد. (ناظم الاطباء).
-
اگلیون
لغتنامه دهخدا
اگلیون . [ اَ گ َل ْ ] (اِ) پارچه ٔ ابریشمی هفت رنگ . || پارچه ٔ ابریشمی گلدار دمشقی . (ناظم الاطباء). و رجوع به اکلیون شود. || (اِخ ) به یونانی کتاب انجیل را گویند. (آنندراج ). رجوع به انگلیون و اکلیون و انجیل شود.
-
گلسون
لغتنامه دهخدا
گلسون . [ گ ُ ] (اِ) تور ابریشمی که زنان گیسوان خود را در آن گذارند. (شعوری ج 2 ورق 323).
-
کیمخا
لغتنامه دهخدا
کیمخا. (اِ) پارچه ٔ ابریشمی زردوزی شده . کیمخاب . (ناظم الاطباء). رجوع به کمخا و کمخاب شود.
-
زوانه
لغتنامه دهخدا
زوانه . [ زَ / زُ ن َ / ن ِ ] (اِ) لیقه و پنبه و یا ابریشمی که در دوات تحریر می گذارند. (ناظم الاطباء).
-
جوجو
لغتنامه دهخدا
جوجو. [ ج َ ج َ ] (اِخ ) نام شهری است از ملک خطا که در آنجا مشک خوب و کافور اعلی و جامه های ابریشمی نفیس می شود. (برهان ).
-
تبشک
لغتنامه دهخدا
تبشک . [ ت َ ب َ ] (اِ) ابریشمی که با آن جوراب و دستکش بافند. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 281 الف ).
-
ناسنج
لغتنامه دهخدا
ناسنج . [ س َ ] (اِ) نوعی از بافته ٔ اعلی که آن را پارچه ٔ بهشتی نیز گویند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || پارچه ٔ ابریشمی زربافته . (ناظم الاطباء).
-
نرجل
لغتنامه دهخدا
نرجل . [ ن َ رَ ج ُ ] (اِ) نوعی از جامه ٔ ابریشمی باشد که در حبشه بافند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
لاه
لغتنامه دهخدا
لاه . (اِ) لاس باشد که نوعی از بافته ٔ ابریشمی سرخ رنگ است . (برهان ). لالس . (جهانگیری ). لاس .
-
لائی
لغتنامه دهخدا
لائی . (اِ) حشو جامه از پارچه . || نوعی از بافته ٔ ابریشمی که در گجرات بافند و ساده و رنگارنگ هر دو نیکوست . (آنندراج ).
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) سلیمان بن حسین بن بردویه ابریشمی . رجوع به سلیمان ... شود.