کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابری
لغتنامه دهخدا
ابری . [ اَ ] (ص نسبی ) با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری .- ستاره ٔ ابری ؛ کوکب سحابی . منزل پنجم [ از منازل قمر ] هقعه و او سه ستاره ٔ خرد است : وز قبل خردیشان و یک بدیگر اندر آمدگی بطلمیوس هر سه را یکی ستاره ٔ ابری بنگاشت . ...
-
ابری
لغتنامه دهخدا
ابری . [ اِ ری ی ] (ع ص نسبی ) سوزنگر.
-
ابری
لغتنامه دهخدا
ابری .[ اَ ب َ را ] (اِخ ) نام جائی یا کوهی است در شام .
-
واژههای مشابه
-
نیمه ابری
لغتنامه دهخدا
نیمه ابری . [ م َ / م ِ اَ ] (ص نسبی ) هوائی که ابر قسمتی از آن را پوشانده باشد نه همه را. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای همآوا
-
عبری
لغتنامه دهخدا
عبری . [ ع َ را ] (ع ص ) امراءة عبری ؛ زن با اشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عباری . || عین عبری ؛ چشم پر اشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد).
-
عبری
لغتنامه دهخدا
عبری . [ ع ُ ری ی ] (ع اِ) کنار باساق که بر لب جوی روید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کنار باساق که بر لب جوی روید و بزرگ شود. (اقرب الموارد). سدر کنار جوی . (مهذب الاسماء). || نزد بعضی کنار بی ساق است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اسفنجی
لغتنامه دهخدا
اسفنجی . [ اِ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به اسفنج . ابری : غضروف اسفنجی .
-
مجنوبة
لغتنامه دهخدا
مجنوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) سحابة مجنوبة؛ ابری که باد جنوب در آن وزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ابری که باد جنوب در وی وزد و آن را پراکنده کند. (ناظم الاطباء).
-
افی
لغتنامه دهخدا
افی . [ اَ فا ] (ع اِ) گله ٔ گوسفندان . اَفاة یکی آن . (منتهی الارب )(از آنندراج ). || ابری که بعد باریدن منتشر گردد. (آنندراج ). ابری که ببارد و برود. (منتهی الارب ). || پاره های ابر. (یادداشت مؤلف ).
-
عزاف
لغتنامه دهخدا
عزاف .[ ع َزْ زا ] (ع ص ) ابر باآواز. (منتهی الارب ). ابری که در آن صدا و آواز رعد باشد. (از اقرب الموارد).
-
کافوربیز
لغتنامه دهخدا
کافوربیز. (نف مرکب ) کافور بیزنده . کافوربار.- ابر کافوربیز ؛ ابری که برف بارد.
-
هوای خفتان پوش
لغتنامه دهخدا
هوای خفتان پوش . [ هََ ی ِ خ ِ تام ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از هوای ابری است . (برهان ).