کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابروگشاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابروگشاده
لغتنامه دهخدا
ابروگشاده . [ اَ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بشاش . خوشرو. خوشخو. خوش منش . تازه رو. شکفته روی . خوش خُلق : ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست .؟
-
جستوجو در متن
-
گره وا کردن
لغتنامه دهخدا
گره وا کردن . [ گ ِ رِه ْ ک َ دَ] (مص مرکب ) گره باز کردن . گره گشادن و گشودن . مجازاً رفع مشکل کردن . مشکلی را آسان نمودن : چون وانمیکنی گرهی خود گره مباش ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست . صائب .وا نکرد آئینه گردیدن گره از کار من بند حیرت سخت تر از...
-
دست گشاده
لغتنامه دهخدا
دست گشاده . [ دَ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از دست گشادن . رجوع به دست گشادن در تمام معانی شود. || آماده ٔ اقدام . مهیا. مسلط.- دست کسی را بر کسی یا چیزی گشاده کردن ؛ تسلط دادن : خداوند دوش دست من بر قاسم گشاده کرد امروز این پیغام درست نی...
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).منه : خط فلان ؛ کم و اندک خورد فلان . (منتهی الارب ). || شکافتن گ...