کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابرش
لغتنامه دهخدا
ابرش . [ اَ رَ ] (ع ص ، اِ) زیوری از زیورهای اسب . رخش . چپار. (منتهی الارب ). ملمع. اسب که نقطه های خرد دارد. (مهذب الاسماء). آنکه بر پوست نقطه های سفید دارد. (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ). اسب که نقطه های سپید دارد مخالف باقی رنگ . اسبی که بر اعضای او...
-
ابرش
لغتنامه دهخدا
ابرش . [ اَ رَ ](اِخ ) نام یکی از خوشنویسان خط عرب . (ابن الندیم ).
-
واژههای مشابه
-
بور ابرش
لغتنامه دهخدا
بورابرش . [ رِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسبی که سرخ رنگ و دارای خالهای سفید باشد : سیه چشم بورابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولادسم . فردوسی .یکی بور ابرش به پیشش بپای نه آرام دارد تو گویی بجای . فردوسی .و رجوع به ابرش شود.
-
حسین ابرش
لغتنامه دهخدا
حسین ابرش . [ ح ُ س َ ن ِ اَ رَ ] (اِخ ) رجوع به حسین بن موسی بن محمد شود.
-
ابراهیم بن ابرش
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن ابرش . [ اِ م ِ ن ِ اَ رَ ] (اِخ ) ابراهیم بن ایوب ابرش طبیب مخصوص معتزّ باﷲ عباسی بوده (251 -255 هَ .ق .). پدرش ایوب نیز طبیب بود.و او کتابی چند از یونانی به عربی ترجمه کرده است .
-
جستوجو در متن
-
برش
لغتنامه دهخدا
برش . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ابرش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ابرش شود.
-
ابرشیه
لغتنامه دهخدا
ابرشیه . [ اَ رَ شی ی َ ] (اِخ ) نام موضعی منسوب به ابرش . (مراصدالاطلاع ).
-
زردپور
لغتنامه دهخدا
زردپور. [ زَ ] (اِ مرکب ) اسب ابرش . (ناظم الاطباء).
-
ادیم
لغتنامه دهخدا
ادیم . [ اَ ] (اِخ ) نامی از نامهای اسب از آن جمله نام اسب ابرش کلبی .
-
بریش
لغتنامه دهخدا
بریش . [ ب َ ] (اِ) اسپ چپار، که خجکها دارد بخلاف رنگ خود. (منتهی الارب ). اسپ چپار که خجکهای سفید یا سیاه بخلاف لون آن دارد. (آنندراج ). به معنی أبرش است . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). رجوع به ابرش شود.
-
قسملة
لغتنامه دهخدا
قسملة. [ ق َ م َ ل َ ] (اِخ ) لقب عائذبن عمرو، برادر جذیمة ابرش ، و برای زیبائی وی بدین لقب خوانده شد. (منتهی الارب ).
-
چپار
لغتنامه دهخدا
چپار. [ چ َ ] (ص ) هر چیز دورنگ باشد عموماً. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر چیز دورنگ راگویند. (جهانگیری ). اعرم . (منتهی الارب ) : فلفل و زردچوبه روی نمک بر نسیج چپار فضله ٔ کک . دهخدا(دیوان ص 20).|| کبوتری سبز که خالهای سیاه بر ...
-
عصا
لغتنامه دهخدا
عصا. [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است بر ساحل فرات بین هیت و رحبة، و اسب جذیمه ٔ ابرش بدانجا منسوب است . (از معجم البلدان ).- یوم العصاء و خیفق ؛ از جنگهای عرب است . (از معجم البلدان ).