کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اَ ب ِدْ دَ ] (ع اِ) ج ِ بدید و بداد.
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اِ ب ِ دَ ] (ع ص ) ماده شتر بسیارزاینده .
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اُب ْ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است در اندلس از ناحیه ٔ جیان و معروف است به ابدةالعرب .
-
واژههای مشابه
-
آبده
لغتنامه دهخدا
آبده . [ ب ِ دَ ] (ع ص ، اِ) چیستان . چربک . سخن غریب . مثل . حکایت . بردک . || آن داهیه که بماند یاد کردن آن همیشه . (ربنجنی ). || جانور وحشی . || مرغ که بر جای ماند و بسردسیر و گرمسیر نشود. || سختی . (ربنجنی ). ج ، اوابد.
-
آبده
لغتنامه دهخدا
آبده . [ دِه ْ] (اِ مرکب ) چاه اصلی و نخستین یا مادرچاه کاریز.
-
واژههای همآوا
-
آبده
لغتنامه دهخدا
آبده . [ ب ِ دَ ] (ع ص ، اِ) چیستان . چربک . سخن غریب . مثل . حکایت . بردک . || آن داهیه که بماند یاد کردن آن همیشه . (ربنجنی ). || جانور وحشی . || مرغ که بر جای ماند و بسردسیر و گرمسیر نشود. || سختی . (ربنجنی ). ج ، اوابد.
-
آبده
لغتنامه دهخدا
آبده . [ دِه ْ] (اِ مرکب ) چاه اصلی و نخستین یا مادرچاه کاریز.
-
ابدح
لغتنامه دهخدا
ابدح . [ اَ دَ ] (ع ص ، اِ) فضای فراخ . || مرد درازبالا. || ستور فراخ پهلو. || ابدح و دبیدح ؛ لاش ماش . حکی الاصمعی ان الحجاج قال لجبلة قل لفلان اکلت مال اﷲ بأبدح و دبیدح فقال له جبلة خواسته ٔ ایزد بخوردی بلاش ماش . (میدانی ).
-
جستوجو در متن
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد. [ اُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آبِدَه . مثل اوابد.
-
شبیوط
لغتنامه دهخدا
شبیوط. [ ش ِب ْ ی َ ] (اِخ ) نام دژی است از اعمال أبده . (از معجم البلدان ).
-
بداد
لغتنامه دهخدا
بداد. [ ب ِ ] (ع اِ) آنچه از کاه و پشم و پنبه و مانند آن پر کنند و در زیر زین و پالان گذارند تا پشت ستور ریش نگردد و آن دوتا میباشد. ج ، بدائد، اَبِدَّة. || نمدپاره ای که بر پشت ستور پشت ریش بندند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
اوابد
لغتنامه دهخدا
اوابد. [ اَ ب ِ ] (ع اِ)ج ِ آبده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جانور وحشی از این جهت که چون اغلب اوقات بمرگ طبیعی نمی میرد بلکه بکشتن و اهلاک دیگران ، گویا جاودانه است . (آنندراج ). رمندگان و اسبی که بدو صید کنند. (مهذب الاسماء): چنانکه مجال جولان...