کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابتیاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابتیاع
لغتنامه دهخدا
ابتیاع . [ اِ ] (ع مص ) خریدن . خریداری . خرید. بازخریدن . || فروش . فروخت .
-
جستوجو در متن
-
گهر خریدن
لغتنامه دهخدا
گهر خریدن . [ گ ُ هََ خ َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهر خریدن . خریدن گوهر. جواهر خریدن . جواهر ابتیاع کردن .
-
پیش خر کردن
لغتنامه دهخدا
پیش خرکردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خریدن پیش از موعد. ابتیاع کردن قبل از فرارسیدن هنگام معهود آن .
-
خریده آمدن
لغتنامه دهخدا
خریده آمدن . [ خ َ دَ / دِ م َ دَ ](مص مرکب ) ابتیاع شدن : غلامی ترک ... به سرای امیر آورده بودند تا خریده آید. (تاریخ بیهقی ).
-
تسعیر نامچه
لغتنامه دهخدا
تسعیر نامچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) تسعیرنامه : مشرفان بیوتات موافق اخراجات بعد از وضع باقی صاحبجمعان سند ابتیاع ، به انضمام ده نیم رسومات بر ضمن تسعیرنامچه قلمی و ناظر مهر نموده به خرج خود مجری دارند. (تذکرةالملوک چ 2 ص 10).
-
خریداری
لغتنامه دهخدا
خریداری . [ خ َ ] (حامص ) عمل خریدار. (یادداشت بخط مؤلف ). ابتیاع . (ناظم الاطباء).- به چشم خریداری در چیزی نگریستن ؛ با نهایت دقت در چیزی نظر انداختن ، بدقت در چیزی توجه کردن .- بی خریداری ؛ بازار نداشتن . کساد : بهر درم سر همت فرونمی آیدببسته ام ...
-
عطارخانه
لغتنامه دهخدا
عطارخانه . [ ع َطْ طا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محلی که عطار در آن به کار پردازد. داروخانه ، و این از متداولات عهد صفویه است . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عطار شود : صاحب جمع عطارخانه مبلغ ده تومان مواجب و از ابتیاع و انفاذ به دستور سایر بیوتات رس...
-
فروخت
لغتنامه دهخدا
فروخت . [ ف ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) مقابل خرید و ابتیاع . فروش . بیع. (یادداشت بخط مؤلف ) : پر از خورد و داد و خرید و فروخت تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت . فردوسی .ز داد و دهش وز خرید و فروخت تو گفتی همی شارسان برفروخت . فردوسی .هرکه بخواهد برگیرد و خر...
-
بالمساوات
لغتنامه دهخدا
بالمساوات . [ بِل ْ م ُ ] (ع ق مرکب ) (از:ب + ال + مساوات ) بطور تساوی : از صد تومان انفاد وزراء و عمال چهار تومان فیمابین ناظر و مستوفی و صاحب جمع و مشرف بالمساوات قسمت میشود. (تذکرةالملوک ص 68). از آنچه عمال و غیره در جزو ابتیاع نموده انفاد نمایند ...
-
چاهک
لغتنامه دهخدا
چاهک . [ هََ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «در جلگه ٔ تهران در مشرق شهر و جنوب البرز، بین راه تهران به مازندران دهی بود بایر و خالی از سکنه ، متعلق بورثه ٔ میرزامحمد لواسانی وزیر که جناب میرزا علینقی حکیم الممالک و پیشخدمت باشی سلام ، آن را ابتیا...
-
خریداری کردن
لغتنامه دهخدا
خریداری کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خریدن . ابتیاع کردن : و هرهفته به یکبار ایشان را بنزدیک خویش خواندی و خریداری کردی چون نفروختندی باز بزندان فرستادی . (تاریخ بخارا نرشخی ). || پذیرفتن . قبول کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : بدخو نشدستی تو گر زان...
-
غانات
لغتنامه دهخدا
غانات . (اِ) صاحب جمع غانات ، در دوره ٔ صفوی به کسی می گفته اند که ناظر گوشت و سلاخی و امور مربوط به آن بوده است . نویسنده ٔ تذکرةالملوک آرد: فصل هفتم در بیان شغل صاحب جمع غانات ، آنچه گوسفند از هر جا آورند باید در حضور معتمد ناظر کشته شود و گوشت و پ...
-
تسعیر
لغتنامه دهخدا
تسعیر. [ ت َ ] (ع اِ) فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج ). نرخ . (ناظم الاطباء) : بازگشت و گفت هفتم از رجب گفت در ری چیست تسعیر ای عجب . مولوی .... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. (مجالس سعدی ).گر ز ...
-
خرید
لغتنامه دهخدا
خرید. [ خ َ ] (مص مرخم ، اِمص ) مقابل فروش . شری . شراء. ابتیاع . عمل خریدن . بیع. (یادداشت بخط مؤلف ) : پر از خورد و داد و خرید و فروخت تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت . فردوسی .- ارزان خرید ؛ به قیمت پائین تر از نرخ چیزی را خریدن .- بازخرید ؛ جنس فرو...