کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابتدا به ساکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گوت
لغتنامه دهخدا
گوت . [ گُت ْ ] (اِخ ) قومی آلمانی که ابتدا در نزدیکی مصب رود ویستول ساکن بودند و سپس به مشرق اروپا رفتند. استروگتها (گت های مشرق ) در قرن 3م . در پانونی و مزی ساکن بودند. گتهای غربی یا ویزی گت به سرپرستی آلاری (پادشاه آنان متوفی به سال 410 م .) در س...
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش ُ ] (ع اِ) ثواب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاداش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دهش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). عطا. (آنندراج ).دهش . و گویند دهشی است که به عنوان جزا باشد و اگر ابتدا به ساکن باش...
-
ابومعشر
لغتنامه دهخدا
ابومعشر. [ اَ م َ ش َ ] (اِخ ) نجیح بن عبدالرحمن مولی ام موسی . از مردم هند ساکن مدینه . ابتدا غلام بود و آزادی خویش بخریده است و در سال 160 هَ . ق . به بغداد رفته و تا آخر عمر بدانجا زیسته است . وفات وی بسنه ٔ 170 است . او راست کتابی در مغازی و این ...
-
نضلة
لغتنامه دهخدا
نضلة. [ ن َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبیدبن الحارث الاسلمی ، مکنب به ابوبرزه ، از صحابه و از محدثین است ، ابتدا در مدینه سپس در بصره ساکن بود همراه علی با خوارج نهروان جنگید و با مهلب بن ابی صفرة به جنگ ازارقه رفت ، و به سال 65 هَ . ق . در خراسان وفات یافت ....
-
مهدی خالصی
لغتنامه دهخدا
مهدی خالصی . [ م َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) (حاجی شیخ ...) از علمای شیعه ٔ ساکن عراق بود که پس از جنگ بین الملل اول در ژوئن 1923 م . دولت عراق او را با عده ای از علما تبعید کرد. خالصی ابتدا به سفر حج رفت و سپس به ایران آمد. و پس از واقعه ٔ قتل ایمبری کنسول ا...
-
عصب
لغتنامه دهخدا
عصب . [ ع َ ] (ع اِ) درخت پیچک و لبلاب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). داردوست . مهربانک . پیچه . عشق پیچان . عشقه . عَصَب . عُصْب . و رجوع به عصب شود. || نوعی از چادر، واحد و جمع در وی یکسان است . (منتهی الارب ). نوعی از بُر...
-
آسوریان
لغتنامه دهخدا
آسوریان . (اِخ ) نام قومی از نژاد سامی ، ساکن بابل که سپس بسواحل وسطای دجله و جبال مجاور آن هجرت کردند و در آنجا دولتی کوچک به نام آسور بنیاد نهادند. و آسور نام رب النوعی معبود آنان بود. پایتخت این ملک نیز در ابتدا شهری به همین نام بود ولی در دوره ها...
-
ماساژتها
لغتنامه دهخدا
ماساژتها. [ ژِ ] (اِخ ) قبیله ای وحشی و از بادیه نشینهای آریایی ساکن مشرق دریای آرال بودند که کورش بزرگ بسال 529 ق م . برای مطیع ساختن آنها به طرف شمال شرق قلمرو وسیع خود حرکت کرد و پس از آنکه از رود جیحون گذشت با ماساژتها مواجه شد. در این جنگ ابتدا ...
-
متقارب
لغتنامه دهخدا
متقارب . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) با یکدیگر نزدیک گردنده . (آنندراج ). نزدیک و نزدیک به یکدیگر. (ناظم الاطباء).فرهنگستان ایران «همرس » را بجای این کلمه پذیرفته است : و این اقوال متقارب المعنی است . (ابوالفتوح رازی ، یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به ...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. [ وَ / -ُ ] (حرف ربط) (واو عطف ) که دوکلمه یا دو جمله را بیکدیگر پیوند دهد : بدین آلت و رای و جان و روان ستود آفریننده را چون توان ؟ فردوسی .و گفته اند که از این جانب تا آذربایجان و در موصل تاختن آورد. (ابن بلخی ).هر نفس نو میشود دنیا و مابیخبر در...
-
طریفلن
لغتنامه دهخدا
طریفلن . [ طِ ف ُ ل ُ ] (معرب ، اِ) اسم یونانی و بمعنی ذوثلاثة اوراق است و مشترک است در حندقوقا و نبات خصیةالثعلب و به عربی مراد از او حومانه است و آن نباتی است قریب به ذرعی و شاخهای او باریک و سیاه و شبیه به اذخر و برگش مثل برگ حندقوقا و در هر شعبه ...
-
زنون
لغتنامه دهخدا
زنون . [ زِ نُن ْ ] (اِخ ) الیائی ، از مردم اله . فیلسوف یونانی (490-430 ق . م .). وی شاگرد برمانیدس یا پارمنید بود و شیوه ٔ استدلال او را بکمال رسانید . وی ابتدا به کار تجارت اشتغال داشت و چون در سفری دریایی کشتی وی غرق شد از تجارت دست کشید و به تحص...
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ] (ع ص ، اِ)نعت فاعلی از صُمت . خاموش . خموش . ساکت : چون من از تسبیح ناطق غافلم چون بداند سبحه ٔ صامت دلم . مولوی . || زر و سیم و جامه و خانه و غیره مقابل ناطق یا صاخب که شتر و گاو و گوسفند است : لنا الصاخبة من البغل و لکم الصامت من الن...
-
شیبانی
لغتنامه دهخدا
شیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) شیبک خان ازبک ، محمدشاه بخت خان بن بوداق سلطان بن ابوالخیربن دولت شیخ بن ابراهیم اغلن بن فولاداوغلن بن منگوتیموربن باداکول بن جوجی خان بن چنگیزخان ، مؤسس خاندان امرای شیبانی (متولد 855 هَ. ق . / 1500 م . مقتول 916 هَ . ق . / ...
-
هجا
لغتنامه دهخدا
هجا. [ هَِ ] (از ع ، اِمص ) هجو. بدگوئی . جرشفت . دشنام . سرزنش . مسخره . مضحکه . (ناظم الاطباء). مذمت کردن . (شمس اللغات ). نکوهیدن . (آنندراج ) (غیاث ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) : آنان که فلانند و فلان رهبر ایشان نزدیک حکیمان ز در عیب و هجا...