کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اباحتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زراعتی
لغتنامه دهخدا
زراعتی . [ زِ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به زراعت : زمینهای زراعتی . در تداول زَراعَتی تلفظ شود. بقاعده ٔ عربی منسوب به زراعت «زراعی » آید، ولی در فارسی زراعتی به قیاس اباحتی و ملامتی جایز است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مباحی
لغتنامه دهخدا
مباحی . [ م ُ ] (ص نسبی ) آن که قائل به رفع حکم حرمت است و همه چیز را درخور ارتکاب می شمارد. جمعی که خود را به صوفیان منتسب می شمرده اند، و قائل به رفع حکم حرمت بوده اند و آنان را «اباحی » و «اباحتی » و «صوفیه ٔ اباحیه » نیز گویند. (فرهنگ نوادر لغات ...
-
مطوق
لغتنامه دهخدا
مطوق . [ م ُ طَوْ وَ ] (ع ص ) در طوق کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). طوقدار. (ناظم الاطباء) : آزاد شد از گناه گردنت هر گه که شدی به حق مطوق . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 236). || طوق دار و آراسته شده با گردن بند. (ناظم الاطباء). || در شواهد زیر معنی کنا...
-
کشتنی
لغتنامه دهخدا
کشتنی . [ ک ُ ت َ ] (ص لیاقت ) واجب القتل . درخور کشتن . لایق کشتن . سزاوار کشتن . درخور قتل . (یادداشت مؤلف ) : هرزمان ممتحنی را برهاند ز غمی هرزمان کشتنیی را دهد از کشتن امان . فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 320).عمر خوش دختران رز بسر آمدکشتنیان را سیا...